بررسی جایگاه گریه در اسلامwordفهرست مطالب عنوان صفحه فصل اول: مفاهیم و کلیات 1-1-مقدمه..................................... 2 1-2-اهمیت و ضرورت تحقیق......................... 4 1-3-هدف تحقیق.................................. 4 1-4-پیشینه تحقیق............................... 5 1-5-روش تحقیق.................................. 6 1-6-سوالات تحقیق................................ 6 1-7-مفاهیم.................................... 6 1-8-مفاهیم مشابه.............................. 7 1-9-مفاهیم متضاد............................. 21 فصل دوم:جایگاه گریه در قرآن و روایات 2-1- گریه هم مایه رحمت و هم مایه نجات است...... 26 2-2- خدا می خنداند و می گریاند............... 27 2-3- مطلوبیت گریه............................ 29 2-4- توصیه به گریستن.......................... 29 2-5- دعای معصومین در حق گریه کنندگان خود..... 31 عنوان صفحه 2-6- تاکید بر تباکی.......................... 32 2-7- زمینه های گریه.......................... 32 2-7-1- شناخت و دانش....................... 32 2-7-2- ایمان............................... 34 2-7-3- توجه به عظمت خداوند................. 36 2-7-3-1- خوف از خداوند.................... 37 2-7-3-2- خوف از فراق خداوند............... 38 2-7-4- برخورداری از نعمتهای ویژه الهی(برگزیدگی) 38 2-7-5- تلاوت قرآن........................... 39 2-7- 6- کثرت گناهان........................ 40 2-7-7- محرومیت.............................. 41 2-7-8- فقدان عزیزان....................... 42 2-7-8-1- گریه بر اموات................... 43 2-7-9- همدردی با ائمه(ع)..................... 45 2-7-9-1- گریه بر سیدالشهداء............... 46 2-7-9-1-1- مطلوبيت ذاتي گريه بر امام حسين(ع) 55 2-8- شماری از کسانی که اهل گریه بودند......... 58 2-9- اقسام گریه.............................. 61 2-10- شادی در اسلام........................... 71 2-10-1- شادی از نگاه دین و روان شناسی غربی72 فصل سوم: آثار و موانع گریه الف)آثار.................................... 75 3-1- آثار فردی گریه.......................... 75 3-1-1- آثار جسمی گریه..................... 75 عنوان صفحه 3-1-2- آثار روانی گریه..................... 77 3-2- آثار اجتماعی گریستن...................... 78 3-3- آثار دنیوی گریه......................... 79 3-3-1- قرب به خداوند....................... 79 3-3-2- برداشته شدن عذاب دنیوی.............. 80 3-3-3- دوری و پاکی از گناهان............... 80 3-3-4- اشک سلاح خودسازی..................... 81 3-3-5- گریه وسیله ای برای جامعه سازی....... 81 3-4- آثار معنوی و اخروی گریه ................ 83 3-4-1- عامل نورانیت دل..................... 83 3-4-2- گریان نبودن در قیامت................ 84 3-4-3- دخول در بهشت و دوری از جهنم.......... 84 3-5- آثار منفی گریه.......................... 85 3-5-1- سفید شدن چشم......................... 85 3-5-2- ضعف بینایی........................... 86 3-5-3- افسردگی.............................. 86 3-5-4- گول زدن دیگران....................... 86 3-5-5- تاثیر منفی گریه در صحنه نبرد.......... 86 ب)موانع گریه کردن........................... 87 1- استکبار................................. 87 2- انکار قرآن و قیامت...................... 87 3- شقاوت................................... 88 4- گناه.................................... 88 عنوان صفحه 5- خنده و شوخی زیاد........................ 88 6- قساوت قلب............................... 88 نتیجه گیری.................................... 90 فهرست منابع و مآخذ............................ 93 فصل اول
مفاهیم و کلیات 1-1-مقدمه بعضی از مسائل آنقدر طبیعی و عادیست، که کمتر درباره ی آن نیاز به بحث و گفتگو احساس می شود؛ در نتیجه بسیاری از افراد نظر سنجیده ای در آن باب ندارند. از این قبیل است گریه، که معمولا نشان ضعف و زبونی و گاه حقارت و پستی شمرده می شود. اما این حکم کلیت ندارد.(رکنی،1362،5). گریه در اسلام از جنبه های مختلف علمی و دینی مورد توجه قرار گرفته و به آن سفارش شده است تا جاییکه"بکاء" از صفات بندگان پاکدل خداوند شمرده شده است. گریه از افعال ویژه بشری و غالبا غریزی یا غیر اختیاری است. زیرا واکنشی طبیعی و بیرون از اختیار و کنترل آدمی است. به همین دلیل کودک به محض اینکه چشم به جهان می گشاید، شروع به گریه می کند. امام صادق(ع)در سخنی خطاب به مفضل درباره گریه پرفایده کودک می فرماید:"ای مفضل، فایده گریه کودکان را بشناس و بدان که در مغز آنها رطوبتی است که اگر باقی ماند سبب مشکلات بزرگ و بیماریهای سختی چون کوری و مانند آن می شود. گریه، این رطوبت را از سر کودکان به بیرون سرازیر می کند و تندرستی و سلامت چشمها را در پی می آورد. مگر نه اینکه کودک از گریه خود سود بسیار می برد اما پدر و مادرش چون این حقیقت را به درستی در نمی یابند، می کوشند او را بی صدا کنند و با فراهم کردن خواسته هایش او را از گریه بازدارند. آنها نمی دانند که گریه برای فرزندشان بهتر و خوش فرجام تر است. هم چنین اگرچه در بسیاری از پدیده ها منفعت هایی نهفته است اما قائلین به اهمال کاری در آفرینش آنها را نمی شناسند که اگر می شناختند،سودو منفعت هیچ پدیده ای را منکرنمی شدند.این از آن روست که به آن شیءو منفعت آن جاهل اند. بی شک آنچه را منکران نمی دانند، عارفان می دانند و بسیاری از چیزها که در دسترس دانش آفریدگان نیست، علم آفریدگار متعال به آنها احاطه مطلق دارد.(رضایی،1389،34).پیامبر(ص)درباره گریه کودکان می فرمایند:« لاتضربواأطفالکم علی بکائهم.فإن بکائهم أربعه أشهر شهاده:أن لا إله إلا الله، و أربعه أشهر الصلاه علی النبی و أربعه أشهر الدعاء لوالدیه»:«کودکانتان را به خاطر گریه هایشان کتک نزنید.همانا گریه آنها در چهارماه شهادت به یگانگی خداوند است و چهار ماه صلولت بر پیامبر(ص) است وچهار ماه دعا برای والدینشان است». (ش.صدوق،1388،ج7،331). در قرآن کریم، خدای تعالی، گریه را از سوی خود دانسته و می فرماید:«وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى»،(نجم/43)،«و اینکه اوست که می خنداند و می گریاند». قابل توجه این که از میان تمام افعال انسان روی مسأله خنده و گریه تکیه شده است، چرا که این دو وصف مخصوص انسان است و در جانداران دیگر یا اصلا وجود ندارد و یا بسیار نادر است. چگونگی فعل و انفعالها و دگرگونیهایی که در جسم انسان به هنگام خنده و گریه رخ می دهد، و ارتباط آنها با دگرگونیهای روحی بسیار پیچیده و شگفت انگیز است و در مجموع مىتواند آيت روشنى از آيات مدبريت حق باشد، علاوه بر تناسبى كه اين دو با مساله حيات و مرگ دارند.(مکارم،1374،ج22، 560). از جمله موضوعات مورد توجه در فرهنگ اسلامی ایجاد بستر مناسب برای داشتن یک شخصیت سالم است تا آنجا که برای خندیدن و گریستن نیز راهکارهایی ارائه داده است. علل مختلفی در گریه مدخلیت دارد و برای آن آثار زیادی برشمرده اند. بنابراین می توان گفت که گریه از آن دسته اموری است که جایگاه آن در اسلام به صورت واژگون در آمده است و اگر چه موضوعی است که از ابعاد گوناگون قابل بررسی است اما با توجه به تاکید زیاد آیات و روایات در باب آن، جنبه ی دینی و بررسی موقعیتش در دین اهمیت بشتری می یابد. 1-2-اهمیت و ضرورت تحقیق گریه موضوعی است که در آموزه های دینی و رفتار پیشوایان دین و پیروان آنها جایگاه والایی دارد. این مساله مهم از جهات مختلف شایسته واکاوی و پزوهش است، چه، آن می تواند فی نفسه اهمیت داشته باشد چنانکه می تواند جنبه طریقیت داشته باشد. توجه به آثار و مقدمات آن نیز حائز اهمیت است هم چنین گریه می تواند علل و اسباب و اقسام گوناگونی داشته باشد. در یک پژوهش دینی لازم است به همه این جهات پرداخته شود. به نظر می رسد درک صحیحی از جایگاه این مساله در بین مسلمانان وجود نداشته باشد. اکثر مردم به گریه بعنوان خالی شدن عقده ها و یا ثواب آخرت و بخشش می نگرند. این تلقی گرچه به نحوی درست است اما همه حقیقت نیست. گریه آثار فردی و اجتماعی زیادی دارد و هم چنین در خودسازی و جامعه سازی نقش فراوان دارد که معمولا مورد توجه قرار نمی گیرد. ترسیم حدود و شرایط این موضوع سبب رفع ابهامات زیادی از اسلام و سیره ی پیشوایان و رفتار پیروان آنان است و به تبع آن بنیان های معرفتی مسلمانان تقویت می گردد. 1-3-هدف تحقیق هدف از این پژوهش بررسی جایگاه گریه در اسلام و هم چنین شناخت ابعاد گوناگون آن است. باید به این پرسش پاسخ دهیم که آیا دین اسلام برای گریه مطلوبیت ذاتی قائل است و یا اینکه گریه براساس مقدمات و پیامدهای آن مورد ارزش قرار می گیرد. نیز بررسی انواع گریه و تبیین تفاوت یا تفاوتهای میان آنها و نیز بررسی نقش و عملکرد هر یک از آنها در رفتار انسان از اهداف این تحقیق است. 1-4-پیشینه تحقیق موضوع پایان نامه حاضر"بررسی جایگاه گریه در اسلام" می باشد. گرچه در مقالات و گاه در لابلای کتابها به برخی از جنبه های این موضوع پرداخته شده اما در این پژوهش سعی بر این است که با توجه به تأکید زیاد آیات و روایات، جنبه موضوعیت یا طریقی بودن آن مشخص گردد. آیا اسلام به گریه به خاطر خود گریه ترغیب می کند یا نظر به مقدمات و پیامدهای آن دارد. علاوه بر این به سایر ابعاد و اقسام آن نیز پرداخته می شود. تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد این بحث به عنوان موضوع یک رساله ارشد یا دکتری یافت نشده است. آنچه می تواند به عنوان پیشینه تحقیق مطرح شود به شرح ذیل است: آقای نجم الدین طبسی در کتاب"چرایی گریه و سوگواری".(1381) به تبیین روایی گریستن و عزاداری ضمن ارائه سیره پیامبر(ص) و اصحاب پرداخته است. نیز آقای الف – کاویانی در کتاب"گریه حربه ای در دست شیعه". بعد انقلابی گریه را مورد بررسی قرار داده است. هم چنین آقای محمد مهدی رکنی در مقاله" ارزیابی گریه".(1362) به اقسام مختلف گریه پرداخته است. افزون بر آثار یاد شده، در کتاب"معالی السبطین اثر ملا مهدی مازندرانی"،"الخصائص الحسینیه" اثر حاج شیخ شوشتری، کتاب"هیجانها" اثر محمود رمضان زاده و نیز مقاله ای با عنوان" گریه و خنده از دیدگاه قرآن کریم" اثر محمدرضا عطایی به پاره ای از مسائلی که در این تحقیق مورد توجه می باشد، پرداخته شده است. 1-5-روش تحقیق روش به کار گرفته شده در این تحقیق کتابخانه ای و توصیفی خواهد بود که طی مراحل زیر انجام می گیرد: 1- از متون و نوشته های دست اول اسلامی مواد و اطلاعات لازم استخراج خواهد شد. 2- دیدگاههای محققان و اندیشمندان اسلامی از خلال نوشته های آنان استخراج و مورد توجه قرار خواهد گرفت. 1-6-سؤالات تحقیق 1-گریه با چه مفاهیم و واژگانی در قرآن و روایات به کار رفته است؟ 2-گریه چه جایگاهی در قرآن وروايات دارد؟ 3-اقسام مختلف گریه کدامند؟ 4-آثار و موانع گریه چیست؟ 1-7-مفاهیم گريه در لغت به معناي اشك ريختن و گريستن و مخالف خنده است.(معين،1382،1278). از ديدگاه روانشناسي واكنشي است هيجاني بويژه در برابر درد، اندوه يا شادي بسيار كه به صورت ريزش اشك از چشمان مي باشد.(صدری،1373،ج2،953). معادل عربي گريه، واژه بكاء، مي باشد. در اینجا به بیان برخی از مفاهیم مشابه و متضاد با واژه"گریه" می پردازیم. 1–8-مفاهیم مشابه 1- بكاء: بکاء واژه ای روایی است که خود در قرآن ذکر نشده است اما کلمات هم ریشه با آن هفت باردر قرآن کریم به کار رفته اند.(دخان: 29؛ نجم: 43و60؛ یوسف: 16؛ اسراء:109؛ توبه:82؛ مریم:58). قرآن کریم می فرماید:«وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى »،(نجم/ 43)، «اینکه اوست که می خنداند و می گریاند». در جایی دیگر می فرماید:«وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً»،(اسراء، 109،«آنها ( بی اختیار ) به زمین می افتند ( و سجده می کنند ) و اشک می ریزند و هر زمان خشوعشان فزونتر می شود » . هم چنین می فرماید:« أُولئِكَ الَّذِينَ ... إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا » ، ( مریم/58 )،« آنها کسانی بودند که وقتی آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده می شد به خاک می افتادند و سجده می کردند، در حالیکه گریان بودند». باز می فرماید:«فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ»،(دخان/29)،«نه آسمان برآنها گریست و نه زمین». در آیات دیگری چون(یوسف/16)،(توبه/82و92) و (مائده/83) نیز از گریه کردن سخن به میان آمده است. در روایات نیز بکاء، جایگاه ویژه ای دارد. امام علی(ع) می فرماید:«البکاء سجیه المشفقین»: گریستن خوی مشفقان است.(آمدی،1366،ج1،168). هم چنین می فرماید:« البکاء من خشیه الله مفتاح الرحمه»: گریستن از خوف خداوند کلید رحمت است.(همان). پیامبر اسلام(ص) می فرماید:« طوبی لصوره نظر الله الیها تبکی علی ذنب من خشیه الله ...» : «خوشا چهره ای که خداوند به آن می نگرد در حالی که از ترس خدا بر گناهی که کرده می گرید...».(حرعاملي،1387،ج1،677). در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده است که فرمود: «یا فاطمه، کل عین باکیه یوم القیامه الا عین بکت علی مصاب الحسین ...»:« فاطمه جان، روز قیامت هر چشمی گریان است؛ مگر چشمی که در مصیبت و عزای حسین(ع) گریسته باشد...».(مجلسی،1403،ج44،293). امام صادق(ع) فرمود:« اذا بکی الیتیم اهتز له العرش»:«هرگاه یتیم گریه کند عرش به لرزه درآید ». ( ش . صدوق، 1429،188 ) . بکاء در لغت از ماده ي بكي يبكي بكاء و بكي، يعني گريست و گريه كرد، می باشد. اگر به قصر خوانده شود به معني گريه و اشك ريختن است و اگر به مد باشد، به معني صدايي است كه توأم با گريه باشد.(قرشی،1371،ج1، 222).بنابر این نظریه"بکاء"به معنای گریه صدادار و "بکا"به معنای گریه بی صداست. هم چنين بكاء حالت گرفتگي است كه بخاطر اندوه در چهره پيدا گردد و بدنبالش اشك بر گونه روان شود.(طبرسی، 1372،ج9،277). "باكي" اسم فاعل آن يعني گريه كننده و عزادار، مفرد باكون و بُكِيّ ًاست. قرآن کریم می فرماید:« خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا»،(مریم/58)،«به خاک می افتادند و سجده می کردند درحالیکه گریان بودند». "مبكي" به معناي گرياننده از صفات خداوند متعال مي باشد.«وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكی»،(نجم/43)،«و اینکه اوست که می خنداند و می گریاند».(محقق،بی تا،ج3،418). - تباكي: تباکی در روایات اسلامی از آن یاد شده است. امام صادق(ع)می فرماید:«ان لم تکن بک بکاء فتباک»:« اگر اشکی نداری که بگریی خویشتن را(به حالت) گریان بنما».(کلینی،1387،ج4،93). باز می فرماید:«ان لم یجئک البکاء فتباک،فان خرج منک مثل راس الذباب فبخ بخ»:« اگر گریه ات نیاید خود را به گریه وادار کن(و گریان نمایان).پس اگر از دیده ات به قدر سر مگسی اشک در آید خوشا بر تو».(همان،295). سعید بن یسار می گوید:« قلت لابی عبدالله(ع): انی اتباکی فی الدعاء و لیس لی البکاء؟ قال: نعم و لو مثل راس الذباب»:« به امام صادق(ع) عرض کردم آیا من در حال دعا خود را(به حالت) گریان بنمایانم هر چند اشکی ندارم؟ فرمود آری هر چند به مقدار سر مگسی باشد».(همان،294). عن الائمه(ع):«من بکی و ابکی فینا مائه فله الجنه و من بکی و ابکی خمسین فله الجنه و من بکی و ابکی ثلاثین فله الجنه...و من تباکی فله الجنه»: «هر کس به خاطر ما بگرید و صد نفر را بگریاند بهشت برای اوست و هر کس بگرید و پنجاه نفر را بگریاند بهشت برای اوست و هر کس بگرید و سی نفر را بگریاند بهشت برای اوست...و هر کس وانمود به گریه کردن هم کند بهشت برای اوست».(ابن طاووس،1386،26). تباکی در لغت گريه كردن تصنعي و غير حقيقي مي باشد.(حسینی،1340،106). "تباکی آن است که انسان خود را با زحمت به گریه وادارد ولی بدون ریا".(رشیدرضا،بی تا،ج8،301). بنابراین اگر گریه به آسانی و به دلیل رقت قلب باشد، بکاء و اگر با تکلف بیرون آید، تباکی نامیده می شود. به نظر می رسد تباکی در دو معنا استعمال می شود: الف)آنکه انسان به زحمت خودش را به گریه وادار کند، اهل لغت گفته اند: تباکی: تکلف البکاء.و برخی از روایات نیز این معنا را تأیید می کند.امام صادق(ع)در مورد آداب دعا می فرماید:"پس از تمجید و ثنای الهی و صلوات،حاجت خویش را بگو« و تباک و لو مثل رأس الذباب»،یعنی تباکی کن گرچه به اندازه سر پشه ای". تعبیر«مثل رأس الذباب» یعنی اندازه سر پشه برای اشک به کار رفته، پس"تباکی" در وادار کردن و به زحمت گریه کردن استعمال شده است.(صدری،1390،ج2،118). ب)معنای دوم تباکی حالت گریه به خود گرفتن است، گرچه اشک از چشم انسان خارج نشود. مانند آنکه دست به پیشانی یا چشم ها بگذارد، سرش را پایین اندازد، و حالت شخص محزون به خود بگیرد(همان،119). بنابراین گرچه تباکی در معنای اول هم استعمال شده است، ولی اثبات شیء نفی ماعدا نمی کند و قطعا در معنای دوم هم به کار می رود. کسی که واقعا عزاداری را دوست دارد، می خواهد به نوعی در اقامه عزا سهیم باشد، دوست دارد گریه کند ولی نمی تواند با همین تباکی حزن درونی خویش را اظهار می کند.(همان،122). 2- تضرع: در آیاتی چند از قرآن کریم و هم چنین در برخی از روایات از واژه تضرع یاد شده است؛ که اکنون به چند مورد اشاره می کنیم: خدای تعالی می فرماید:«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُون»،(انعام/42)،«ما به امتهايى كه پيش از تو بودند (پيامبرانى فرستاديم و هنگامى كه به مخالفت آنها برخاستند) آنها را به شدت و رنج و ناراحتى مواجه ساختيم شايد (بيدار شوند و در برابر حق) تسليم گردند». خداوند متعال سرگذشت امتهاى گذشته را كه دچار سنگدلى و انحراف شده بودند براى پيامبر خود شرح ميدهد. مىگويد:كار آنها بجايى رسيده بود كه آنها را دچار كيفر و سختى كرديم تا بخود بيايند و در برابر امر خدا تسليم شوند.لكن باز هم تسليم نشدند. اين مطالب بمنزله تسليتى است براى پيامبر عالي قدراسلام.(طبرسی،1372،ج4،467). قرآن کریم در جایی دیگر مي فرمايد:«وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُون»،(مؤمنون/ 76)،«ما آنها را به عذاب و بلا گرفتار ساختيم (تا بيدار شوند) اما آنها نه در برابر پروردگارشان تواضع كردند و نه به درگاهش تضرع مىكنند». امام صادق(ع)می فرماید:«الاستكانت هي الخضوع و التضرع رفع اليدين و التضرع بهما» :«استکانت به معنای خضوع است و تضرع این است که دستها را به التماس بلند کنی».(کلینی،1387،ج4،345). امام سجاد(ع)می فرماید:«... فارحم طول تضرعی و شده مسکنتی»:«(خدایا)بر زاری ها ی دراز و بیچارگیهای سخت و بد حالی های من رحم آور».(صحیفه سجادیه،دعای 16). تضرع در لغت به معناي خضع،ذل و استكان آمده است. "تضرع الي الله" يعني ابتهال و تذلل كرد و به قولي خود را در معرض طلب حاجت قرار داد."تضرع منه" يعني با ميل به او نزديك شد و چون تذلل و زاري نوعي نزديك شدن است لذا معناي اصلي در آن ملحوظ مي باشد. (قرشی،1371،ج4،180). "إستكانت" به معني خضوع و امري قلبي است اما تضرع، زاري با زبان و امري ظاهري است و اگر هر دو به يك معني باشند، منظور آن است كه در گذشته خضوع نكردند و اكنون هم خضوع نمي كنند. "ضّرع" گذشته از مصدر بودن به معناي پستان حيوانات است. طبرسي فرموده علت اين تسميه آن است كه شير به پستان ميل مي كند.(قرشی، 1371،ج4،181). 3- جزع:جزع، واژه ای قرآنی و روایی می باشد. قرآن کریم می فرماید:«إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً»،(معارج/19و20)،«انسان حريص و كم طاقت آفريده شده.هنگامى كه بدى به او رسد بيتابى مىكند». امام باقر(ع)می فرماید:«اشد الجزع الصراخ بالویل و العویل و لطم الوجه و الصدر و جز الشعر من النواصی »:«شدیدترین جزع فریاد به واویلا و زدن به صورت و سینه و کندن مو از جلوی سر است».(حرعاملی،1387،ج1 ،655). هم چنین امام صادق(ع) می فرماید:«ان البکاء و الجزع مکروه للعبد فی کل ما جزع ما خلا البکاء و الجزع علی الحسین ( ع ) فانه فیه ماجور»:«همانا گریه و جزع برای انسان در هر چه جزع می شود مکروه است؛ جز گریه و جزع بر حسین(ع) که در این مورد ثواب دارد.( مجلسی،1403،ج44،280). امیر المؤمنین پس از رحلت پیامبر(ص)، خطاب به ایشان می فرماید:«ان الصبر لجمیل الا عنک و ان الجزع لقبیح الا عنک»:«همانا صبر زیباست جز در غم از دست دادن تو و بی تابی ناپسند است جز در اندوه مرگ تو».(سیدرضی، 1386،حکمت 292،500). پيامبر ( ص ) فرموده است:«صوتان یبغضهما الله: إعوال عند مصیبه و فرمار عند نعمه»:«دو آواز را خداوند دشمن مي دارد: شيون و فغان در هنگام مصيبت و ساز و آواز در هنگام شادي.(محمدی ری شهری،1377،ج2،712). امام علي(ع) می فرماید:«الجزع هلاک»:«بی تابی کردن، نابودی و موجب هلاکت است».(آمدی،1380،ج1،181). هم چنین می فرماید:«الجزع عند المصیبه اشد من المصیبه»: «بی تابی در مصیبت از خود آن مصیبت سخت تر است».(همان،182). جزع در لغت بي تابي، بي صبري و زاري كردن آمده است.(قرشی،1371،ج2،34).جزع از حزن اشد است.جزع حزنی است که شخص را از چاره اندیشی باز دارد ولی حزن از آن اعم است.(راغب،1412،ج1،194). 4- ضجه: ضجه واژه ای است که در روایات از آن یاد شده است. امام علی(ع)در دعای شریف کمیل می گوید:«یا سیدی و مولای لای الامور الیک اشکو و لما فیها اضج و ابکی»:«آقا و مولایم،برای کدام یک از گرفتاری هایم به تو شکایت کنم و برای کدام از آنها گریه و شیون کنم.»(قمی، 1387،دعای کمیل،106). امام صادق(ع)می فرماید:«اللهم انی استشفع الیک بولد حبیبک و بالملائکه الذین یضجون علیه و یبکون و یصرخون ...»:«خدایا من فرزند حبیبت را نزد تو شفیع قرار می دهم و فرشتگانی را نزد تو شفیع قرار می دهم که در عزای آن حضرت ضجه می زنند، گریه می کنند، فریاد می کشند و ناله می نمایند ...».(قولویه قمی، 1389،241). در دعای ندبه می خوانیم:«... و لیصرخ الصارخون و یضج الضاجون و یعج العاجون » : «... فریاد و ضجه و شیون و ناله و جیغ و داد عزاداران باید بلند شود» . ( قمی ، 1390، دعای ندبه ، 746 ) . ضجه زدن در لغت به معنای داد و فریاد و شیون است.(مهیار،1370،566). 5- صراخ: صراخ واژه ای قرآنی و روایی می باشد. قرآن کریم می فرماید:«وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِيخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ يُنْقَذُونَ»،(یس/43)،«و اگر بخواهيم آنها را غرق مىكنيم، به طورى كه نه فريادرسى داشته باشند، و نه كسى آنها را از دريا بگيرد». هم چنین می فرماید:«وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَل ...»،(فاطر/ 37)،«آنها در دوزخ فرياد مىزنند پروردگارا! ما را خارج كن تا عمل صالح بجا آوريم غير از آنچه انجام می دادیم». در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده است که«اذا کان یوم القیامه تأتی فاطمه فی لمه من نسائها فیقال لها: ادخلی الجنه...... فتصرخ صرخه فاصرخ لصراخها و تصرخ الملائکه لصراخها»:«فاطمه در میان جماعتی از بانوان وارد صحرای محشر می شود. به او گویند: وارد بهشت شو ....... فریادی کشد که ناله و فریاد من(پیامبر) از شنیدن آن بلند شود و فرشتگان نیز از شنیدن شیون او ناله و فریاد کنند».(ابن طاووس،1386،186). هم چنین می فرماید:«البکاء من الرحمه و الصراخ من الشیطان»: «گریه از رحمت و فریاد از شیطان است».(پاینده،1389،294). در لغت صراخ به فریاد شدید هنگام ناراحتی یا مصیبت گفته می شود.(ابن منظور،1416،ج33،3). صریخ به معنای فریاد رس و کمک نیز آمده است. (قرشی،1371،ج4،121). 6- فزع: فزع واژه ای قرآنی و روایی می باشد. قرآن کریم می فرماید:«لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَر...»،(الانبياء/103)،«وحشت بزرگ آنها را اندوهگين نمىكند...». هم چنین می فرماید:«... إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّكُمْ»،(سبا/23)،«تا زمانى كه اضطراب از دلهاى آنها زايل گردد (و فرمان از ناحيه او صادر شود، در اين هنگام مجرمان به شفيعان) مىگويند: پروردگارتان چه دستورى داده؟». رسول خدا(ص) مي فرمايد:«من خرج من عينيه مثل الذباب من الدمع من خشية الله، آمنه الله يوم الفزع الاكبر»:هر كس از ترس خداوند به اندازه بال مگسي اشك از چشمهايش خارج شود خداوند او را در روز ترس بزرگ در امان خويش دارد.(محمدی ری شهری،1377،ج2،536).در دعا می خوانیم:«یا غوثی عند شدتی الیک فزعت»:«ای دادرس من هنگام سختیها به درگاهت ناله می کنم».(قمی،1387،دعای ابوحمزه ثمالی،326). فزع در لغت مصدر و به معني وحشت از چيزي است. به معناي ترس، كمك و ياري نيز آمده است."الفُزعة" به كسي گفته مي شود كه بسيار از مردم بترسد."الفّزعة" كسي است كه مردم از او بترسند.(مهیار،1375،663). هم چنین آمده است که فزع چون با ( الی ) متعدی شود، به معنی استغاثه آید،(فّزّع الیه: به او پناه برد و استغاثه کرد).و چون با(لام) متعدی شود، معنی پناه دادن می دهد. راغب گويد فزع، انقباض و نفاري است از شيءمخيف كه بر انسان عارض شود و آن از جنس فزع است. (قرشی،1371،ج5،172-174). 7-شهِق و زفِر: هم در روایات و هم در قرآن از این دو واژه یاد شده است. خدای تعالی می فرماید:«فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ»،(هود/106)،«اما آنها كه شقاوتمند شدند در آتشاند، و براى آنها زفير و شهيق (نالههاى طولانى دم و باز دم) است ». هم چنین می فرماید:«إِذا أُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِيَ تَفُور »،(ملک/7)،«هنگامى كه در آن افكنده مىشوند صداى وحشتناكى از آن مىشنوند و اين در حالى است كه پيوسته مىجوشد».در جایی دیگر می فرماید:«لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيها لا يَسْمَعُونَ»،(انبیاء/100)،«آنها در آن نالههاى دردناك دارند، و چيزى نمىشنوند!». در روایتی از امام صادق(ع)آمده است:«اذا زرتم ابا عبدلله(ع)، فالزموا الصمت الا من خیر؛ و ان ملائکه اللیل و النهار من الحفظه تحضر الملائکه الذین بالحائر فتصافهم.......وان فاطمه اذا نظرت الیهم........و انها لتشهق شهقه، فلا تبقی فی السموات ملک الا بکی رحمه لصوتها ......»:«هنگام زیارت سیدالشهداء(ع) ساکت باشید و جز سخن نیک نگویید. فرشتگان حفظه نزد فرشتگان حرم حاضر می شوند و با آنها مصافحه می کنند ........حضرت فاطمه(ع)هنگامی که به آنها نظر می کند، او چنان ناله و فریاد می کشد که تمام فرشتگان آسمان از روی دلسوزی به گریه می افتند». (قولویه قمی، 1389 ،86و87). در لغت اصل شهق به معنی ارتفاع می باشد. جبل شاهق به معنی کوه بلند است. شهیق ضد زفیر می باشد. (مصطفوی،1360،ج6،143). شهیق به درون کشیدن نفس است. چنانکه زفیر خارج کردن آن(بازدم) می باشد. شهیق و زفیر هر دو اسم صوت و صدای مردم اندوهناک است که هنگام نفس کشیدن و بازدم شنیده می شود.(قرشی،1371، ج4،87). 8-- ندبه: ندبه واژه ای روایی است. امام باقر(ع) نسبت به کسانی که نمی توانند به زیارت سیدالشهداء(ع)بروند این گونه دستور عزاداری دادند و فرمودند:« ثم لیندب الحسین و یبکیه و یامر من فی داره بالبکاء و یقیم فی داره مصیبته باظهار الجزع علیه ...»:« بر حسین(ع) ندبه و گریه کند و به اهل خانه خود دستور دهد که بر او بگریند و در خانه اش با اظهار گریه و ناله بر حسین(ع) مراسم عزاداری برپا کند...».(ابن قولویه قمی،1389،175). در زیارت ناحیه مقدسه از امام زمان(عج) آمده است «......... فلاندبنک صباحا و مساء ...»:«...پس من شبانه روز برای تو ندبه و زاری می کنم...». (مجلسی،1403،ج98، 321). ندبه در لغت به گريه و شيون و زاري بر مرده و ذكر محاسن او اطلاق می شود.(معین،1382،1289). 9-النحب: این واژه نیز واژه ای روایی می باشد. در روایت آمده« ...وهی مع ذلک لا تجف لها عبره و لا تفتر من البکاء والنحیب... »: « :... او ( حضرت زهرا ( ع )) پیوسته اشک می ریخت و گریه می کرد».(مجلسی،1403،ج45،198). النحب در لغت به معنای گریه و شیون است . انتحب: گریه ای سخت کرد.(مهیار،1375،903). النحیب: گریه ای که همراه با صدا باشد.(راغب، 1412،ج1،794). 10- حُزن: حزن واژه ای است که هم در قرآن و هم در روایات اسلامی از آن یاد شده است. قرآن کریم می فرماید:«...َ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ ...»،(يوسف،84)،«از گريه غم چشمانش سفيد شد». هم چنين آمده است:«وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ...»،(فاطر،34)،«آنها مىگويند حمد (و ستايش) براى خداوندى است كه اندوه را از ما برطرف ساخت ...». امام علي(ع)مي فرمايد:«الهم نصف الهرم»:«اندوه نيمي از پيري است».(سیدرضی،1386،حکمت143،468). هم چنین می فرماید:«المؤمن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه»:«مؤمن شادیش در چهره اش و اندوه وی در دلش پنهان است».(همان،حکمت333،506). حزن در لغت به اندوه و غمگيني گفته مي شود. حزن و اندوه هنگامي در انسان بوجود مي آيد كه نعمتي را از دست دهد و ناظر به گذشته است. اصل حزن به معني زمين سخت يا سختي زمين است. چون اندوه يك نوع گرفتگي و خشونت قلب است به آن حزن گفته اند. (طبرسی،1372،ج5،90). در نهج البلاغه آمده است:«ثم جمع سبحانه من حزن الارض و سهلها...»:«خدا از سخت و نرم زمين خاكي گرد آورد».(سیدرضی،1386،خطبه1،22). علماي اخلاق حزن را چنين تعريف كرده اند: ناراحتي براي از دست دادن شخص كه او محبوب انسان بوده يا از دست رفتن چيزي كه مطلوب او بوده است.(نراقی،1387،ج3، 213)."حّزّن"(بر وزن فّرّس) مانند حُزن به معني اندوه است. 11- کّرب: کرب واژه ای قرآنی و روایی می باشد. در قرآن کریم آمده است:«قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْها وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُون»،(انعام/64)،«بگو خداست که شما را از آن سختیها نجات می دهد و از هر اندوه می رهاند باز هم به او شرک می آورید». در جایی دیگر می فرماید:«وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيم»،(انبیاء،76)،«( ای رسول یاد کن ) نوح را که از قبل ( ابراهیم و لوط ) صدا زد پس اجابتش کردیم و او و اهلش را از بلای بزرگ نجات دادیم». امام علی(ع)می فرماید:«من کفارات الذنوب العظام اغاثه الملهوف و التنفیس عن المکروب»:«از کفاره گناهان بزرگ به فریاد مردم رسیدن و آرام کردن مصیبت دیدگان است».(سیدرضی،1386،حکمت24،446). در روایت آمده است:«... فقال له زهیر:فسربنا حتی ننزل بکربلاء فإنها علی شاطئ الفرات، فنکون هنالک، ...،قال: فدمعت عینا الحسین(ع)، ثم قال:اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء»:«... زهیر به حضرت عرض کرد: حرکت کنیم و کربلا کنار ساحل فرات بار بیندازیم و پیاده شویم...(با شنیدن نام کربلا)اشک از چشمان حسین(ع)سرازیر شد، سپس گفت: خدایا به تو پناه می برم از کرب و بلا».(مجلسی،1403،ج44،381). کرب در لغت به معنای اندوه شدید و حزن مسلط بر نفس می باشد.(قرشی،1371،ج6،99). 12-کآب: کآب نیز واژه ای است که در روایات از آن نام برده شده است. امام رضا(ع) می فرماید:« کان ابی اذا دخل شهر المحرم لا یری ضاحکا و کانت الکابه تغلب علیه ....»: «با ورود ماه محرم پدرم خندان دیده نمی شد و دلشکستگی و افسردگی بر آن حضرت غالب بود». (مجلسی،1403،ج44،284). در روایتی نقل شده است که دو سال از ولادت امام حسین(ع) گذشته بود که«خرج النبی الی سفر ، فوقف فی بعض الطریق و استرجع و دمعت عیناه.....ثم رجع النبی من سفره مغموما، مهموما کئیبا حزینا...»:«پیامبر(ص) در سفر بودند، دیدند از حرکت ایستاده و مشغول گریه شد..........حضرت از آن سفر با غم و غصه و حزن و اندوه بازگشت...».(همان،248). کآب در لغت به معنای اندوهناک و غمگین است. کئیب به کسی که غمگین و اندوهناک و شکسته دل باشد، اطلاق می گردد.(مهیار،1375،718). 13- ندم: واژه ای قرآنی و روایی می باشد. قرآن کریم می فرماید:«...وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذاب ...»،(یونس/54)،«... و هنگامى كه عذاب را ببينند (پشيمان مىشوند اما) پشيمانى خود را كتمان مىكنند...». هم چنین در جایی دیگر می فرماید:« فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِين »،(شعراء/ 157)،«سرانجام بر آن (ناقه) حمله نموده او را از پاى درآوردند، سپس از كرده خود پشيمان شدند». در جایی دیگر می فرماید: «...ِ فَيُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نادِمِينَ »،( مائده/ 52 )،«... از آنچه در دل پنهان داشتند پشيمان گردند ». امام علی(ع) می فرماید:«إن معصیة الناصح الشفیق العالم المجرب تورث الحسرة و تعقب الندامة»: همانا مخالفت کردن با شخص خیرخواه دلسوز فهمیده کار آزموده ، حسرت به بار می آورد و پشیمانی در پی دارد.(سیدرضی ،1386،خطبه35،60). در لغت ندم و ندامة به معني پشيماني و تاسف بر چيز فوت شده و فرصت از دست رفته است. هم چنین به آن حزن نیز گفته اند.(قرشی،1371،ج7،38). راغب در مفردات می گوید:«الندم و الندامة:التحسر من تغير راي في امر فائت ».(راغب،1412،ج1،796). 14- خضوع: خضوع واژه ای قرآنی و روایی می باشد. قرآن كريم مي فرمايد:«يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً»،(احزاب/32)،«اى همسران پيامبر! شما همچون يكى از زنان معمولى نيستيد اگر تقوى پيشه كنيد، بنا بر اين به گونهاى هوسانگيز سخن نگوئيد كه بيماردلان در شما طمع كنند.و سخن شايسته بگوئيد». بعد از آنكه علو مقام، و رفعت منزلت همسران رسول خدا(ص) را به خاطر انتسابشان به آن جناب بيان نموده، اين علو مقامشان را مشروط به تقوى نموده، و فرموده كه فضيلت آنان به خاطر اتصالشان به رسول خدا(ص) نيست، بلكه به خاطر تقوى است، اينك در اين جمله ايشان را از خضوع در كلام نهى مىكند، و خضوع در كلام به معناى اين است كه در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازك و لطيف كنند، تا دل او را دچار ريبه، و خيالهاى شيطانى نموده، شهوتش را بر انگيزانند، و در نتيجه آن مردى كه در دل بيمار است به طمع بيفتد، و منظور از بيمارى دل، نداشتن نيروى ايمان است، آن نيرويى كه آدمى را از ميل به سوى شهوات باز مىدارد.(طباطبائی، 1374،ج16،461). هم چنین می فرماید:«إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ»،(شعراء/4)،«اگر ما اراده كنيم از آسمان بر آنها آيهاى نازل مىكنيم كه گردنهايشان در برابر آن خاضع گردد!». كلمه"فظلت" از"ظل" است كه يكى از افعال ناقصه است كه اسم و خبر مىگيرد و در اينجا اسمش كلمه"اعناقهم" و خبرش"خاضعین" مىباشد. و اگر فرمود گردنهايشان خاضع مىشود و نسبت خضوع را به گردنهاى مشركين داده با اينكه خضوع وصف خود ايشان است از اين باب است كه در حال خضوع اولين عضو از انسان كه حالت درونى خضوع را نشان مىدهد گردن است كه سر را زير مىافكند، پس اين نسبت از باب مجاز عقلى است. و معناى آيه اين است كه:اگر مىخواستيم آيهاى بر ايشان نازل كنيم كه ايشان را خاضع نمايد و مجبور به قبول دعوت كند و ناگزير از ايمان آوردن شوند نازل مىكرديم و بناچار خاضع مىشدند، خضوعى روشن كه انحناى گردنهايشان از آن خبر دهد.(همان،ج15،347). بعضى از مفسرين گفتهاند: مراد از اعناق، جماعتها است،چون عنق به معناىجماعت نيز آمده است.(آلوسی، 1415،ج10،60). بعضى ديگر گفتهاند: مراد رؤسا و پيشتازان مشركين است.یادر اينجا مضافى حذف شده و تقدير كلام"فظلت اصحاب اعناقهم خاضعين":"پس گردنداران ايشان خاضع شوند" بوده، كه اين قول اخير از همه بىمعناتر است.(طبرسی،1372،ج7،288). خضوع در لغت به معني تواضع، سر به زير انداختن و آرامي است.(قرشی،1371،ج2،258). خاضع در لغت آنكه به خواري و زبوني تن داده و راضي باشد،آنكه در گردنش كجي باشد.( مهیار،1375،30). خضع چون با "لام" متعدي مي شود به معني اطاعت است. "خضع له:انقاد".(قرشی،1371،ج2،258).در نامه 31 از نهج البلاغه مقصود از خضوع، تواضع و فروتني است.« ما أقبح الخضوع عند الحاجة»:«چه زشت است فروتنی به هنگام نیاز».(سیدرضی،1386، نامه31،380). 15- خشوع: خشوع واژه ای قرآنی و روایی می باشد. کلمه خشوع و مشتقات آن 17 بار در 16 آیه به کار رفته است. قرآن کریم می فرماید:«وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعِينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِساب»،(آل عمران/199)، «بعضى از اهل كتاب كسانى هستند، كه به خداوند و آنچه بر شما نازل شده، و آنچه بر خود آنان نازل گرديده، ايمان دارند، در برابر (فرمان) خدا خاضعند، و آيات خدا را به بهاى ناچيزى نمىفروشند، پاداش آنها نزد پروردگارشان است، خداوند سريع الحساب مىباشد». آنها در برابر فرمان خدا تسليم و خاضعند و همين خضوع آنهاست كه انگيزه ايمان واقعى شده و ميان آنها و تعصبهاى جاهلانه، جدايى افكنده است.(مکارم،1374،ج3، 232). هم چنین در جایی دیگر آمده است «.... و یزیدهم خشوعا»،(اسراء/109)،« ... و هر زمان خشوعشان فزونتر می شود». آنچه در قرآن است از پندها و عبرتها فروتنی آنان را برای خدای تعالی و اطاعت او و خضوع برای او افزایش می دهد.(ش.طوسی،1409،ج6،532). معنای خشوع عبارت است از آن تذللی که در قلب حاصل می شود و محصل آیه این است که آنان خاضع و خاشع می باشند. (طباطبایی،1417، ج13،238). امام سجاد(ع) می فرماید:« فمثل بین یدیک متضرعا، و غمض بصره الی الارض متخشعا»:«اکنون با حال زار و نزار در حضورت ایستاده، و با فروتنی چشم بر زمین دوخته». هم چنین می فرماید:«... و عدد من ذنوبه ما انت احصی لها خشوعا»:«... و متواضعانه برخی گناهان خود را شمرده که تو شمارشان را بهتر می دانی».(صحیفه سجادیه،دعای 31). خشوع در لغت به معنای خواری و زاری است. راغب در مفردات در معنای خشوع فرموده:"خشوع" :"ضراعه"، یعنی خشوع یه معنای خواری و زاری است و بیشتر خشوع در آنچه بر اعضا و جوارح به وجود می آید، استعمال می گردد و"ضراعه" بیشتر در آنچه در قلب ایجاد می گردد، استعمال می شود. به همین جهت بنا بر آنچه گفته اند، روایت شده"اذا ضرع القلب،خشعت الجوارح": یعنی چون دل به تضرع آید،در اعضا و جوارح احساس خواری و زاری حاصل می گردد.(راغب،1412،ج1،283). هم چنین مجمع البحرین در معنای خشوع فرموده:ای خضعت. خشوع و خضوع یعنی تواضع،خواری، فروتنی. فرق بین خشوع و خضوع در این است که خشوع در جسم، چشم و صورت بوده و خضوع تنها در جسم است.(طریحی،1375،ج4،321). 16-خوف: خوف واژه ای قرآنی و روایی می باشد. قرآن کریم می فرماید:«فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»،(بقره/ 38)،«هر گاه هدايتى از طرف من براى شما آمد كسانى كه از آن پيروى كنند نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مىشوند». هم چنین می فرماید:«...ُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخافُونَ عَذابَه... »،( اسراء/ 57 )،«... و به رحمت او اميدوارند و از عذاب او مىترسند...». باز می فرماید:«وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا...»،(نساء/3)،«و اگر مىترسيد از اينكه (به هنگام ازدواج با دختران يتيم) رعايت عدالت در باره آنها نكنيد...». در جایی دیگر می فرماید:« لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ»،(زمر/ 16)،« براى آنها از بالاى سرشان سايبانهايى از آتش، و در زير پايشان نيز سايبانهايى از آتش است، اين چيزى است كه خداوند با آن بندگانش را تخويف مىكند،اى بندگان من از نافرمانى من بپرهيزيد». از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند:« ما من عین الا و هی باکیه یوم القیامه الا عینا بکت من خوف الله ...»:«هیچ دیده نباشد جز اینکه در روز رستاخیز گریان است به جز دیده ای که از ترس خدا گریسته باشد».(کلینی،1387،ج4،290). هم چنین می فرماید:« من عرف الله خاف الله ...»:«هر کس خدا را بشناسد، از او می ترسد». (حر عاملی،1413، 675). در لغت خوف به معنای ترس می باشد. هم چنین توقع مكروهي است از روي علامت مظنون يا معلوم چنانكه رجاء و طمع توقع محبوبي است از روي آندو. (راغب،1412،ج1، 303). هم چنین به معنای فریاد، ناله و زاری آمده است.(مهیار،1375،376). "تخويف" به معني ترساندن است. حالتي است كه از خوف به انسان عارض مي شود و در جاي خوف به كار مي رود. "تخوف" به معني ظهور خوف است. خوف يكي از صفات نيك است و انسان را از بدبختيهاي دنيا و آخرت نجات مي دهد. مثل خوف از خدا، خوف از عذاب آخرت، خوف از ذلت دنيا و آخرت و... ، در قرآن كريم در اينگونه موارد بكار رفته است و از صفات و شعار بندگان خوب خداست بخلاف جبن كه ناشي از ضعف نفس است و از علامات نقص است. (قرشی،1371،ج2،313). 17- الدمع(تفیض من الدمع): واژه ای است که هم در قرآن و هم در روایات آمده است. قرآن کریم جاری شدن اشک از دیدگان را نشانه عبد بودن انسان می داند.لذا می فرماید:«وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ »،(مائده/ 83)،«و هر زمان آياتى را كه بر پيامبر نازل شده بشنوند چشمهاى آنها را مىبينى كه (از شوق) اشك مىريزد بخاطر حقيقتى را كه دريافتهاند، آنها مىگويند: پروردگارا ايمان آورديم، ما را با گواهان (و شاهدان حق) بنويس». در جایی دیگر می فرماید: «...تَوَلَّوْاوَ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا ما يُنْفِقُون»،(توبه/ 92)،«...بازگشتند در حالى كه چشمانشان اشكبار بود، چرا كه چيزى كه در راه خدا انفاق كنند نداشتند». امام سجاد(ع) می فرماید:« قد تری یا الهی فیض دمعی من خیفتک »:«ای معبود من، می بینی که چگونه از ترس تو اشکم روان است».(صحیفه سجادیه، دعای 16). از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود:«ما من شی الا و له کیل و وزن الا الدموع فان قطره منها تطفی بحارا من النار ...»:«هیچ چیزی نباشد جز این که پیمانه و وزنی دارد جز گریه که یک قطره اش آتش دریاهای آتشناک را فرو می نشاند».(کلینی،1387،ج4، 294). 18-عبر: عبر نیز به معنای اشک است که در روایات از آن نام برده شده است. امام حسین(ع) می فرماید:«انا قتیل العبره. لایذکرنی مومن الا استعبر»:«من کشته اشکم هیچ مومنی مرا به یاد نمی آورد مگر اینکه اشک از دیدگانش جاری می شود».(ابن قولویه قمی،1389،108). در روایت آمده است که« لما بلغ الحسین قتل قیس استعبر باکیا...»: «هنگام رسیدن خبر شهادت قیس اشک حضرت جاری شد و به گریه افتاد». (مجلسی،1403،ج44،382). دمع در لغت به معناي اشک چشم است.(مصطفوی،1360،ج3 ،344). قطره(آب و مانندآن) است كه بر اثر ترشح غده اشكي از گوشه چشم بيرون مي آيد. هم چنين به آن"سرشك" ،"اشک"، و "عبره" گفته مي شود عبر به اندوه بي گريه نيز گفته مي شود.(معين،1382،1278). 1-9-مفاهیم متضاد 1-فرح: در قرآن کریم و روایات اسلامی از واژه فرح یاد شده است. قرآن کریم می گوید:«فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّه...»،(توبه/81)،«تخلفجويان (از جنگ تبوك) از مخالفت با رسول خدا (ص) خوشحال شدند...». هم چنين می فرماید:«فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُون»،(انعام/44)،«هنگامى كه (اندرزها سودى نبخشيد و) آنچه به آنها يادآورى شده بود فراموش كردند درهاى همه چيز (از نعمتها) را به روى آنها گشوديم تا (كاملا) خوشحال شدند (و دل به آنها بستند) ناگهان آنها را گرفتيم (و سخت مجازات كرديم) در اين هنگام همه مايوس شدند (و درهاى اميد به روى آنها بسته شد!)». در جايي ديگر آمده است:«...لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ»،(قصص/76)،«...اين همه شادى مغرورانه مكن كه خداوند شادى كنندگان مغرور را دوست نمىدارد». اما فرح در برخي آيات به معناي شادي ممدوح است. مثلا«قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ»،(يونس/58)،« بگو به فضل و رحمت خدا بايد خوشحال شوند كه از آنچه گردآورى كردهاند بهتر است». امام علی(ع) می فرماید:« لاتفرحن بسقطه غیرک فانک لاتدری ما یحدث بک الزمان»:«زنهار مبادا از افتادن دیگران خوشحالی کنی زیرا تو نمی دانی زمانه با تو چه خواهد کرد».(آمدی ،1380،ج2،273). باز می فرماید:«اوقات السرور خلسه»:«زمانهای شادی به زودی ربوده می شوند».(همان،ج1،515). فرح در لغت شادي، شادي توام با تكبر و ضد حزن است. سرور و حبور در شادي ممدوح به كار مي رود ولي فرح در شادي مذموم كه موجب تكبر است. سرور و حبور ناشي از تفكر است و فرح ناشي از قوه شهوت. فرح در قرآن مجيد بيشتر در شاديهاي مذموم به كار رفته كه منبعث از نيروي شهواني و لذات و توام با خودپسندي است.(قرشي،1371،ج5،157). 2-ضحک(خنده): واژه ای قرآنی و روایی است. قرآن کریم می فرماید:«وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَت ...»،(هود/71)،«و همسرش ايستاده بود خنديد...». باز می فرماید:«فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ»،(مومنون/110)،«اما شما آنها را به باد مسخره گرفتيد و آنها شما را از ياد من غافل كردند و شما از آنها مىخنديديد!». امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد:«من الجهل الضحك من غير عجب »: خنده بيجا از ناداني است .(محمدي ري شهري،1377،ج7،3226). پیامبر(ص) می فرماید:«ویل للذی یحدث فیکذب لیضحک به القوم ... » :« وای بر کسی که دروغ می گوید تا دیگران بخندند» . (همان،3228). هم چنین فرموده اند:« ان الله تبارک و تعالی کره لی ست خصال ... و الضحک بین القبور» : «خداوند عزوجل شش خصلت را برای من ناپسند می دارد ... و خنده در قبرستان است» . ( ش. صدوق ،1429، 188). ضحک در لغت حالتي در انسان كه به سبب شادي و نشاط ايجاد مي شود و لبها و دهان گشاده گردند و آوازي مخصوص از حلق بر آيد.(معین،1382،1275). 3-تبسم: هم در قرآن و هم در روایات از این واژه یاد شده است. قرآن کریم می فرماید:« فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها...»،(نمل/19)،«(سليمان) از سخن او تبسمى كرد و خنديد...». از ابوعماره نقل شده است که« ما ذکر الحسین بن علی(ع) عند ابی عبدالله(ع) فی یوم قط فرئی ابوعبدالله(ع) متبسما فی ذلک الیوم الی اللیل» :«هر روزی که نام امام حسین(ع) نزد امام صادق(ع) برده می شد تا هنگام شب خندان دیده نمی شد».( ابن قولویه قمی،1389، 108). در لغت تبسم یعنی خنده جزئی(لبخند)که نیکوتر از خنده است. اکثر خنده های انبیاء، تبسم بوده است.( ابن منظور،1412،ج12،50). بنابراین بکاء، حالتی انتخابی یا انفعالی است که در شرایط خاص با توجه به انگیزه و اهداف خاصی بر انسان حاکم می گردد و طی آن قطرات اشک از چشمان انسان جاری می گردد.(نیلی پور،1390،ج1،465). هم چنین بکاءحالتی است که نشان دهنده حزن،خوف، خضوع و ندامت انسان است که در قرآن و روایات و سلوک عرفانی برآن تأکید شده است.واژگانی چون تضرع،جزع،ندبه،ضجه وصراخ نیز بار معنایی نزدیکی با واژه گریه دارند. مراتب گريه و مراحل شكل گيري آن چنين است: 1-اندوه زدگي دل. 2-دردمند شدن دل. 3-حلقه زدن اشك در ديدگان. 4-جريان يافتن اشك از ديدگان، هرچند اندك. 5-ريزش قطرات اشك از چشم. 6-جريان يافتن اشك و ريختتن آن بر چهره و محاسن و سينه. 7-فرياد و شيون و ضجه زدن. 8-فرياد دلخراش. 9-بر سر و صورت زدن. 10-حالت گريه بدون اشك،چرا كه ممكن است به دليل گريه بسيار،حالتي پديد آيد كه غدد اشكي از ترشح باز مانند و اشك چشم تمام شود. 11-حالتي كه انسان رااز آب و غذا باز مي دارد. (شوشتري،1374،323). فصل دوم
جايگاه گريه در قرآن و روايات يكي از نعمتهايي كه خداوند متعال در اختيار انسان قرار داده تا بوسيله آن بتواند ارتباط بهتري با خود، ديگران و خداي خود داشته باشد، گريه است. گريه نيازي فطري است كه انسان در مقابله با مشكلات و دردهايي كه توان تحمل يا گريز از آن را ندارد، بدان پناه مي برد و اختصاص به گروه و مذهب خاصي ندارد بلكه همگان به صرف انسان بودن و داشتن عاطفه بدان معتقدند. زبان شناسان فرهنگی گریستن را نوعی سیستم فرا زبانی می دانند که آگاهانه یا نا آگاهانه در حمایت از انفعال کلامی بروز می کند.( جفری.ای.کاتلر،1380،34). یکی از حکمای غرب معتقد است که بشر برای زندگی و مرگ، هر دو نیاز به گریه دارد. بلکه اکنون دانشمندان روان شناس ثابت کرده اند که گریه مورد نیاز بشر است، و همین طور که شرقی ها معتقدند که«گریه بر هر درد بی درمانی دواست»،بعضی از غربیها نیز این عقیده را تایید کرده اند.(غفاری،1384،220). داروین می نویسد: بچه ها از ناتوانی می گریند، و بزرگان از نا امیدی، و این هر دو بجاست.بلی،چون داروین از معارف الهی بهره ای نداشته،خیال کرده که بزرگان از نا امیدی گریه می کنند.او و امثال او ندانسته اند که روش مردان خداو ارباب صفا،گریه های عاشقانه و یا گریه های خائفانه است.(همان،221). خواجه هرات می گوید:"بکاء"گریستن است در کار خویش، گریستن است بر بار خویش. گریستن از فراق و گریستن بر دوست، شرط اشتیاق بود، و فرط احتراق در فراق. عاشق از دیده در غم، نم بارد، و در شادی دم بارد.(همان،223). از نظر عرفا نیز گریه زیباترین و پرشکوه ترین جلوه تذلل بنده و اظهار عجز و تسلیم و عبودیت در پیشگاه معبود قادر متعال است.(گروه مولفان،1387،244). جامعه شناسان تسلط سخنران را بر گریه و خنده مخاطبان خود، تسلط بر تمامی قلب آنان می دانند.( پژوهشی نو درباره فلسفه گریه/www.loghman.info ). چنان کهدر فصل کلیات و مفاهیم اشاره شد،در قرآن و روایات افزون بر واژه بکاء،واژگان دیگری که به معنای بکاء یا نزدیک به معنای آن است،به کار رفته است.مانند:تضرع،ضجه،ندبه،جزع،حزن،خوف،ندامت،خضوع و خشوع. نگاهی گذرا به گریه از منظر متون اسلامی، نشان دهنده جایگاه و اهمیت ویژه آن در فرهنگ دینی ما است. که در قرآن و روایات اشارات روشنی به آن شده است. 2-1-گريه هم مایه رحمت و هم مایه نجات است گريستن، يا براي به ظهور درآوردن صفت رحمت در طرف مقابل است(چنان كه طفل با گريستن،مادر را به رحمت مي خواند)؛و يا منشا گريه،صفت رحمت است كه يكي از صفات بارز الهي است تا با اظهار آن، بقا و الفت اجتماع همواره برقرار باشد.(سعادت پرور،1388، 303). گریه، سرمایه انسان در جنگ با دشمن درون،اظهار زبونی و زاری در برابر لطف بی کران الهی،اظهار نیازمندی و ابراز فقر در برابر غنی مطلق و رحمت واسعه حق تعالی،خصلت و شیوه جویندگان کمال مطلق و نشانه زنده بودن قلب آدمی است. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید:«یا علی،اربع خصال من الشقاء: جمود العین، قساوه القلب و بعد الامل و حب البقاء»: «ای علی،چهار صفت است که سنگدلی انسان را می رسانند:خشکی چشم،قساوت قلب،آرزوی دراز و دوستی دنیا و ماندن در آن.(ش.صدوق،1389،ج1،243). خدای سبحان در جنگ با دشمن بیرونی به ما فرموده است:«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ...»،(انفال/60)،«در برابر آنها (دشمنان) آنچه توانايى داريد از"نيرو" آماده سازيد(و همچنين) اسبهاى ورزيده(براى ميدان نبرد)». در جنگ درونی نیز می فرماید باید خاشع و دل شکسته شوید و از سلاح بکاء و دعا کمک بگیرید.(جوادی آملی،1380،ج4،172). حضرت علي(ع) مي فرمايد:«بكاء العيون و خشية القلوب من رحمة الله تعالي ...»:«گريه چشمها و خشيت قلبها ناشي از رحمت الهي است».(طبرسی،1389،ج2،214). در روايت آمده است كه«لما مات ابراهیم، بکی النبی(ص) حتی خرجت دموعه علی لحیته. فقیل له: یا رسول الله تنهی عن البکاء و انت تبکی؟ فقال: لیس هذا بکاء.انما هذا رحمه»:«هنگامیکه ابراهيم پسر پيامبر(ص) وفات كرد، ايشان گريه كرد تا جاييكه اشكش بر ريشش جاري شد. به آن حضرت عرض شد اي رسول خدا از گريه كردن نهي مي كني ولي خود گريه مي كني؟ فرمود اين گريه نيست بلكه رحمت است».(مجلسی،1403،ج22،151) 2-2- خدا می خنداند و می گریاند انسان موجودی است که هم می خندد و هم می گرید. عجیب این است که خداوند در قرآن به این نکته اشاره و آن را در اختیار خود قرار داده است. قرآن كريم مي فرمايد:«وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى»،(نجم/43)،«واینکه اوست كه مي خنداند و مي گرياند». این سخن بدان معناست که خداوند متعال در نظام تکوین انسان را به گونه ای آفریده که می تواند شادی خود را با خنده و اندوه خود را با گریه ابراز نماید. بنابراین انسان برای برخورداری از یک زندگی سالم و طبیعی همان طور که به خنده نیاز دارد، نیازمند گریه است.(محمدی ری شهری،1390،ج14،80). در تفسیر آیه اقوالی آمده است که به چند مورد اشاره می کنیم: 1- چگونگي فعل و انفعالها و دگرگونيهايي كه در جسم انسان به هنگام خنده و گريه رخ مي دهد و ارتباط آنها با دگرگونيهاي روحي بسيار پيچيده و شگفت انگيز است و در مجموع مي تواند آيت روشني از آيات مديريت حق باشد علاوه بر تناسبي كه اين دو با مساله حيات و مرگ دارند. و از آنجا كه انتهاي تمام امور به تدبير و ربوبيت خداوند متعال است، آيه منافاتي با اصل اختيار و آزادي انسان ندارد؛ چرا كه اختيار و آزادي نيز از ناحيه اوست و منتهي به او مي گردد.(مکارم، 1374،ج22،560). 2- علامه طباطبایی می گوید:«اين آيه و آيات بعدش تا دوازده آيه، مواردى از منتهى شدن خلقت و تدبير به خداىسبحان را بر مىشمارد، و سياق در همه اين آيات سياق انحصار است، مىفهماند كه ربوبيت منحصر در خداى تعالى است. و براى او شريكى در ربوبيت نيست، و اين انحصار منافات با وساطت اسباب طبيعى و يا غير طبيعى در آن امور ندارد. مانند واسطه بودن مسرت و اندوه درونى و اعضايى كه اين مسرت و اندوه را نشان مىدهد در تحقق خنده و گريه، و يا واسطه شدن اسباب طبيعى و غير طبيعى متناسب در احياء و اماته، و در خلقت نر و ماده، و پديد آمدن غنى و فقر، و يا نابود كردن امتهاى هالك، چون وقتى اين اسباب هم همه مسخر امر خدا باشند و هيچ استقلالى از خود نداشته و از ما فوق خود منقطع نباشند، قهرا وجود آنها و آثار وجوديشان و آنچه كه بر آنها مترتب مىشود ملك خداى تعالى خواهد بود، و كسى و چيزى شريك خدا در اين ملك نيست. پس معناى جمله اين است كه خداى تعالى تنها كسى است كه خنده را در شخص خندان و گريه را در شخص گريان ايجاد كرده، و كسى در آن شريك خدا نيست. و اين منافات ندارد با اينكه ما خنده و گريه را به خود انسانها نسبت مىدهيم، براى اينكه نسبت خنده و گريه و هر كار ديگر به انسان به خاطر اين است كه قائم به انسان است ولى نسبت دادن آن به خداى تعالى به خاطر اين است كه خدا آن را ايجاد كرده، و بين اين دو نسبت فرق بسيار است. اراده الهى باعث نمىشود كه اراده خود انسان باطل شود و شخص خندان مجبور به خنده باشد، براى اينكه اراده الهى به مطلق خنده تعلق نگرفته، كه به هر صورت كه بوده باشد صورت بگيرد، بلكه تعلق گرفته است به خنده ارادى و به اختيار، خندهاى كه از اراده انسان و اختيارش سر مىزند، نه هر خنده و لو به اجبار، پس اراده خود انسان سبب خنديدن او است سببى كه در طول سببيت اراده خداى سبحان است، نه در عرض آن، تا تزاحم و منافاتى پيش آيد، و يا هر دو دخالت داشته باشند و اشكال شود كه دو سبب چگونه يك مسبب را ايجاد كنند، و در نتيجه ناگزير شويم براى رفع اشكال بگوييم که افعال اختيارى انسان هم مخلوق خداست، و خود انسان در آن دخالتى ندارد، هم چنان كه جبرى مذهبان گفتهاند. و يا به عكس بگوييم که مخلوق خود انسان است و خداى تعالى در آنها هيچ دخالتى ندارد كه معتزلى مذهبان آن را مىگويند.(طباطبایی،1411،ج19، 77-79). قول دیگر در تفسیر آیه این است که: خداى تعالى قوه خنده و گريه را در انسان خلق كرده است.(زمخشری، 1407،ج4،428). بعضى ديگر گفتهاند: معنايش اين است كه خداوند منشا خنده و گريه يعنى مسرت و اندوه را آفريده است. و يا گفتهاند: معناى آيه اين است كه خداوند زمين را با روياندن گياهان خندانده و آسمان را با باريدن گريانده. و باز گفتهاند معنايش اين است كه اهل بهشت را خندانده و اهل دوزخ را گریانده است. (آلوسی،1415،ج19،68). 2-3- مطلوبيت گريه بنابراین قرآن کریم نه تنها گریه را امری مطلوب و پسندیده می داند بلکه آن را نشانه خشوع و فروتنی در برابر حق می داند. از این رو مشرکان و کافران را به دلیل خودداری از گریه کردن در برابر حقایق مورد توبیخ و سرزنش قرار می دهد و آن را پیامد روحیه استکباری و داشتن عداوت می داند . خدای تعالی می فرماید : « لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ * وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِين»،(مائده/82و83)،«بطور مسلم يهود و مشركان را دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت، ولی آنها را كه مىگويند مسيحى هستيم نزديكترين دوستان به مؤمنان مىيابى، اين به خاطر آن است كه در ميان آنها افرادى دانشمند و تارك دنيا هستند و آنها (در برابر حق) تكبر نمىورزند.و هر زمان آياتى را كه بر پيامبر نازل شده بشنوند چشمهاى آنها را مىبينى كه(از شوق) اشك مىريزد بخاطر حقيقتى را كه دريافتهاند». 2-4- توصيه به گريستن در برخی آموزه های اسلام،توصيه بر گريستن و گرياندن به طرق مختلف شده است.بديهي است آنچه كه خداوند از باب فضل و كرم خويش به بندگانش عطا نموده است عاري از حكمت و فلسفه نمي باشد. انبياء و اولياي الهي كه از راز خلقت بشر و هدف او به خوبي اطلاع داشته اند و نيازهاي فطري و معنوي خويش را بيش از هر دانشمند و عالمي مي شناختند، بدين مهم واقف بودند و از كمي و كاستي آن به خدا پناه مي بردند. از آيات قرآن كريم و احاديث اهل بيت(ع) به روشني پيداست كه گريه و اشك از خوف خداوند و از ترس جهنم و ترحم بر ضعفاء و آنچه انسان از بديها به خود روا داشته، و بر حشر و حساب ممدوح و پسنديده و از صفات نيكان و متقين و مشفقين است.(نیشابوری،1380،20). خدای تعالی کسانی را که در این دنیا پیوسته در غفلت و بی خبری و لهو و سرگرمی گناه آلود به سر می برند، امر به گریستن می کند و حتی برای آنها در صورت اجتناب از گریه، مجازات نیز در نظر می گیرد. قرآن کریم می فرماید:«أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ *وَ تَضْحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ »،(نجم/59و60)،«آيا از اين سخن تعجب مىكنيد؟و مىخنديد و نمىگرييد؟». در جایی دیگر می فرماید:«فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُون»،(توبه/82)،«آنها بايد كمتر بخندند و بسيار بگريند، اين جزاى كارهايى است كه انجام مىدادند». پیامبر(ص) می فرماید:« کان فیما وعظ الله به عیسی ابن مریم(ع)....ان قال یا عیسی بن البکر البتول، ابک علی نفسک بکاء من قد ودع الاهل قلی الدنیا و ترکها لاهلها و صارت رغبته فیما عند الله»:«خداوند به عیسی(ع)وحی فرمود:«ای عیسی، بر نفست گریه کن؛ گریه کسی که اهلش را ترک کرده و دنیا را کوچک نموده و آن را برای اهلش واگذاشته است و رغبت او فقط در آنچه که نزد خدایش می باشد، گردیده است».(حر عاملی،1413 ،ج15،223). امام علي(ع) مي فرمايند:«البكاء سجية المشفقين»: «گريه روش مهربانان است».(آمدی،1380،ج1،108). پيشوايان معصوم ما همواره از خشك بودن اشك چشم به خداوند پناه برده اند و از او چشماني اشكبار طلب كرده اند. امام سجاد(ع) در دعاي معروف خمس عشر مي فرمايد:«الهي اشكو اليك قلبا قاسيا...و عيناعن البكاء من خوفك جامدة» :«پروردگارا، به تو شكايت مي برم از دلي كه سخت باشد و به دست وسوسه افتد و از چشمي كه از خوف تو اشك نريزد».(قمی،1387،دعای خمس عشر، 380).هم چنين ایشان در دعای ابوحمزه ثمالی می فرماید:«و اعنی بالبکاء علی نفسی»:«مرا به گریه به حال خود یاری کن».(قمی،1387،دعای ابوحمزه ثمالی،317). باز در دعا می خوانیم:«واغرس اللهم بعظمتک فی شرب جنانی ینابیع الخشوع و اجر اللهم لهیبتک من آماقی زفرات الدموع»:«خدایا به عظمت خودت در آبگیر دلم سرچشمه های خشوع را بجوشان و خدایا به هیبت خودت از گوشه های دیده ام،اشکهای سوزان را روا دار».(همان،دعای صباح،98). 2-5- دعای معصومین در حق گریه کنندگان خود امام سجاد(ع) می فرمایند:«أیُِِِمامومن ذرفت عیناه حتی تسیل علی خده فیما مسنا من الأذی من عدونا فی الدنیا بوأه الله منزل صدق»:«هرمؤمنی که به خاطر آزاری که در دنیااز سوی دشمنان به مارسیده اشک بریزد ، تا آنجا که بر گونه اش سرازیر شود ، خدای تعالی او را در مقام صدیقین جای دهد».(ابن طاووس،1386،26). امام صادق(ع) می فرمایند:« من ذکرنا عنده ففاضت عیناه و لو مثل جناح الذبابة، غفر الله له ذنوبه و لو کانت مثل زبد البحر»:«کسی که پیش او مصائب ما را یاد کنند، اگرچه دیدگانش به اندازه بال مگسی اشک بریزد، خداوند گناهانش را هر چند مانند کف دریاباشد، بیامرزد».(همان). در اینجا ممکن است یک سؤال پیش آید و آن اینکه: توصیه خداوند به گریه و گریه در مقابل خنده چه معنی دارد؟ و چرا خنده موجب قرب نمی شود و گریه موجب قرب می شود؟ در پاسخ گفته شده است که: وقتی که انسان می خندد که مسبوق به یک سرور و خوشحالی است، تعلقش به جهان بیشتر می شود. غالبا مواردی که موجب خوشحالی می شود خبرهایی است که نفعی عاید انسان از این عالم می شود. هر چه نفع بیشتری به او رسد، دلبستگیش به این عالم بیشتر می شود، و هر چه دلبستگی بیشتر گردد، انسان از خداوند دورتر می شود. انسان همان جایی است که دلش آنجاست. خنده مظهر شادیها و تعلقات این جهانی است. اینکه روانشناسان این را می گویند، بیشتر این جهانی فکر می کنند. اما در گریه، یک ناامیدی از این جهان است. انسان وقتی گریه می کند که از چیزی بریده شده باشد. خبر ناگوار، خبر سخت یک ضرر، ... غالبا گریه جاهایی است که یک ناگواری و ناهمواری در کار باشد. یعنی یک قطع تعلق . وقتی که تعلق قطع شد، دیگر خلا نیست که جایش را بگیرد. و خلا در عالم و روح انسان محال است. بنابراین گریه مظهر و سمبل قطع تعلق از این دنیاست. هر چه گریه بیشتر باشد، یعنی تعلقات از این جهان کمتر می شود و هر چه تعلقات کمتر باشد، قرب به حق تعالی بیشتر می شود. پس گریه و خنده معمولی مراد نیست، بلکه این انبساط قلب است که در واقع درهای رحمت را باز می کند.(ابراهیم دینانیwww.azha.ir ). 2-6- تأکید برتباکی در دین مبین اسلام به کسانی که نمی توانند بگریند،تاکید شده است که تباکی کنند و خود را به حالت گریان در آورند. رسول خدا(ص) می فرماید:«... من تباکی فله الجنه»:«هر کس که تباکی کند، بهشت برای اوست».(مجلسی،1403،ج44،288). 2-7- زمینه های گریه دیده انسان اگر چه در ظاهر فقط به یک صورت،آن هم گریستن،واکنش عاطفی از خود بروز می دهد، ولی عوامل جاری شدن اشک گوناگون است. گاهی شوق و گاهی طلب حاجت و گاهی پشیمانی از گناه و هنگامی شرمندگی نسبت به عمل و در پاره ای اوقات احساس کمبود و نقصان و در مواقع دیگر ترس از عذاب و گاهی عظمت محضر و خشیت از مقام جلال الهی ، سرشک از دیدگان جاری می سازد. لسان الغیب می گوید: اشک حرم نشین نهانخانه مرا زان سوی هفت پربازار می کشی(حافظ،غزل567). 2-7-1- شناخت و دانش علم و دانش زمینه ساز گریه اهل علم هنگام شنیدن حقایق می شود.خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:« قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً * وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً *وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً»،(إسراء/ 107–109)،« بگو: چه شما ايمان بياوريد،و چه نياوريد، آنها كه پيش از اين علم و دانش به آنان داده شده هنگامى كه (اين آيات) بر آنها خوانده مىشود به خاك مىافتند و سجده مىكنند*و مىگويند منزه است پروردگار ما كه وعدههايش قطعا انجام شدنى است*آنها (بى اختيار) به زمين مىافتند (و سجده مىكنند) و اشك مىريزند و هر زمان خشوعشان فزونتر مىشود». آيه براى درهم شكستن غرور مخالفان نادان مىگويد:« ميخواهيد ايمان بياوريد، ميخواهيد نياوريد، آنها كه پيش از اين علم و دانش به آنها داده شده است هنگامى كه قرآن بر آنان خوانده مىشود با تمام صورت بخاك مىافتندو سر تسليم در برابر آن فرود مىآورند». منظور از«الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ» جمعى از دانشمندان يهود و نصارا است كه پس از شنيدن آيات قرآن و مشاهده نشانههايى كه در تورات و انجيل خوانده بودند ايمان آوردند، و در صف مؤمنان راستين قرار گرفتند، و جزء دانشمندان اسلام شدند. همچنين استفاده از فعل مضارع"يبكون" دليل بر ادامه گريههاى عاشقانه آنها است.(مکارم،1374،ج12،320). و سر به سجده مىگذارند، در حالى كه از ترس تقصير در عبادت و از شوق ثواب و از بيم عقاب، اشك مىريزند.(طبرسی،1372،ج6،689). بعضی این سجده را سجده علماء گفته اند، که یکی از اکابر فرموده: هر که او را علمی باشد، و آن علم وی را به گریه نیاورد، علم وی را نافع نباشد بلکه سبب ضرر او باشد.(کاشانی، 1336،ج5،314). در آيات ديگرى از قرآن نيز خداوند از اهل علم یاد کرده است.مانند:«لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ »، (آل عمران/113)،« آنها همه يكسان نيستند، از اهل كتاب جمعيتى هستند كه قيام (به حق و ايمان) مىكنند و پيوسته در اوقات شب آيات خدا را مىخوانند در حالى كه سجده مىنمايند ». خداوند در اين آيه به ارزش علم، عمل، تداوم، نشاط و عشق و جهت داشتن اشاره كرده است. با كلمه«يَتْلُونَ» به علم، با كلمه «يَسْجُدُونَ» به عمل، با عبارت «آناءَ اللَّيْلِ» به تداوم و با كلمه «قائِمَةٌ» به عشق و نشاط و با عبارت «آياتِ اللَّهِ» به جهت اشاره كرده است.(قرائتی،1383،ج2،133). هر چه معرفت انسان نسبت به حقایق هستی بیشتر شود، ارزش اخلاقی و عملی در زندگی او، جایگاه بیشتری می یابد و جان از لطافت بیشتری برخوردار می گردد. گریه های اولیای الهی و در رأس آنان خاتم انبیا، ریشه در علم آنها دارد. چنان که در اندرزهای پیامبر(ص) آمده است:« یا أباذر، من اوتی من العلم ما لا یبکیه، لحقیقُِِ أن یکون قد اوتی علما لا ینفعه ...»:«ای ابوذر، به هر کس علمی داده شده باشد که او را نمی گریاند، بی گمان، علمی ناسودمند به او داده شده است...».(مجلسی ،1403،ج77،79). ناگفته نماند علم و معرفتی که بدان توصیه می شود و صاحبان آن را اهل سوز و اشک معرفی می کند ، علم رسمی و معرفت نظری نیست؛ بلکه علم و معرفت دیگر است. و گرنه چه بسا عالمان و عارفانی که از علم رسمی و عرفان نظری در حد بالا برخوردار بوده اند و هستند؛ لیکن این خصوصیات را نداشته و ندارند. به هر حال سوز دل و گریه، همراه با صورت بر خاک فقر نهادن، از خصوصیات عارفان و عالمان بالله است. 2-7-2- ایمان ایمان افراد نسبت به موضوعی عاملی مهم در گریستن است. خداوند در قرآن کریم، از کسانی یاد می کند که به محض شنیدن آیات الهی، اشک شوق ریخته و ایمان خود را اظهار کردند.«وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِين»(مائده/83)،« و هر زمان آياتى را كه بر پيامبر نازل شده بشنوند چشمهاى آنها را مىبينى كه (از شوق) اشك مىريزد بخاطر حقيقتى را كه دريافتهاند، آنها مىگويند: پروردگارا ايمان آورديم، ما را با گواهان(و شاهدان حق) بنويس ». آنها بقدرى تحت تاثير آيات تكان دهنده اين كتاب آسمانى قرار مىگرفتند كه مىگفتند:"چگونه ممكن است ما به خداوند يگانه و حقايقى كه از طرف او آمده است ايمان نياوريم در حالى كه انتظار داريم ما را در زمره جمعيت صالحان قرار دهد".(مکارم،1374،ج5،56). این به دلیل رقت قلبشان و شدت خشیتشان و سرعتشان در قبول حق و عدم روی گردانی از حقایق است.(آلوسی،1415،ج4،5). هم چنین در تفسیر آیه آمده است که : معنای آن این است که چشم از اشک پر می شود تا اینکه جاری می گردد و در وصف آنان به بکاء مبالغه صورت گرفته است.(زمخشری،1407،ج1،670). در مقابل این گروه خداوند از کسانی یاد می کند که غفلت و سرگرم شدن به دنیا باعث شد که به قیامت و اخبار مربوط به آن ایمان نیاورند.و این عدم ایمان آنان به حقیقت قیامت و ورود به آتش سوزان جهنم، زمینه ساز گریه های طولانی برای ایشان در دنیا و آخرت است.قرآن کریم می فرماید:« فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ*فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ»،(توبه/81و82)،« تخلفجويان(از جنگ تبوك)از مخالفت با رسول خدا (ص) خوشحال شدند و كراهت داشتند كه با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كنند و (به يكديگر و به مومنان) گفتند در اين گرما حركت (به سوى ميدان) نكنيد، به آنها بگو آتش دوزخ از اين هم گرمتر است اگر بفهمند *آنها بايد كمتر بخندند و بسيار بگريند، اين جزاى كارهايى است كه انجام مىدادند». در تفسیر آیات چنین آمده است: -در اینجا قرآن روی سخن را به پیامبر(ص) کرده و با لحن قاطع و کوبنده ای به آنان چنین پاسخ می دهد:بگو آتش دوزخ از این هم گرمتر و سوزان تر است؛اگر بفهمند. ولی افسوس که بر اثر ضعف ایمان و عدم درک کافی توجه ندارند که چه آتش سوزانی در انتظار آنهاست. آنها به گمان اینکه پیروزی به دست آورده اند، قهقهه سر می دهند و بسیار می خندند. همانگونه که همه منافقان در هر عصر و زمان چنین هستند. ولى قرآن به آنها اخطار مىكند كه بايد كم بخندند و بسيار بگريند.گریه برای آینده تاریکی که در پیش دارند. گریه برای مجازاتهای دردناکی که در انتظار آنهاست.( مکارم،1374،ج8،63–65). -هم چنین در تفسیر آیه آمده است که منظور از گریه زیاد، گریه در آخرت و در عذاب دوزخ است که حرارتش شدیدتر است. زیرا آن چیزی که گریه و خنده متفرع بر آن شده، همان مضمونی است که در آیه قبلی بود و آن خشنودی از تخلف و دوری از حرارت هوا و گرفتار شدن به حرارت دوزخ است. پس آثار اعمال ایشان موجب این شد که کم بخندند و بسیار گریه کنند. ممکن هم هست منظور از امر به کم خندیدن و بسیار گریستن، خندیدن و گریستن در دنیا به عنوان کیفر اعمال گذشته شان باشد. زیرا آن کارهایی که کردند دو اثر به جای گذاشت؛ یکی راحتی و خوشحالی در چند روز مختصری که از رسول خدا(ص) تخلف کرده بودند و یکی ذلت و خواری در نزد خدا و رسول و همه مومنین در مابقی عمرشان و حرارت آتش دوزخ در قیامت.(طباطبایی،1417،ج9،486). آوردن فعل در آیه بر لفظ امر دلالت است بر آنکه امری لازم است و حتمی، که در دنیا خنده ایشان اندک بود و در آخرت گریه ایشان بسیار. و شاید که گریه و خنده کنایه از فرح و غم باشد. و معنی اینکه فردایشان را غمی باشد بی فرح و اندوهی بود بی سرور.( کاشانی،1336،ج4،306)،(بیضاوی،1418،ج3،91). از امام صادق(ع) نقل شده است که« لما قیل له: ما علامات المؤمن؟ قال:اربعة. نومه کنوم الغرقی و أکله کأکل المرضی و بکاؤه کبکاء الثکلی و قعوده کقعود الواثب»:«زمانیکه از ایشان درباره نشانه های شخص مؤمن سؤال شد، فرمودند: خوابیدنش چون خوابیدن شخص در حال غرق شدن است. خوردنش چون خوردن شخص بیمار است. گریه اش چون گریستن زن فرزند مرده و نشستنش چون نشستن شخص آماده برخاستن می باشد».(محمدی ری شهری،1390،ج14،87). 2-7-3- توجه به عظمت خداوند گريه و زاري در پيشگاه حضرت حق چه از خوف، چه از شوق، چه از عشق و چه به هنگام دعا يا قرائت قرآن از جايگاه بسيار مهمي در دين مبين اسلام برخوردار است؛و از بهترين و والاترين امور مي باشد. گريه براي خداوند، نتيجه خشوع قلب و خضوع اعضا و جوارح انسان و از علائم الهي بودن عبد است. قرآن كريم مي فرمايد:«أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهِيمَ وَ إِسْرائِيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنا وَ اجْتَبَيْنا إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا»،( مریم/58)،«آنها پيامبرانى بودند كه خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود، از فرزندان آدم و از كسانى كه با نوح بر كشتى سوار كرديم، و از دودمان ابراهيم و يعقوب، از آنها كه هدايت كرديم و برگزيديم، آنها كسانى بودند كه وقتى آيات خداوند رحمان بر آنان خوانده مىشد به خاك مىافتادند و سجده مىكردند، در حالى كه گريان بودند». هم چنين مي فرمايد: «وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعا»،(اسراء/109)،«آنها (بى اختيار) به زمين مىافتند (و سجده مىكنند) و اشك مىريزند و هر زمان خشوعشان فزونتر مىشود». 2-7-3-1- خوف از خداوند معمولا انگيزه اصلي گريه در برابر خداوند، خوف از او مي باشد. گريه خوف خاموش كننده آتش خشم خداوند و پاك كننده گناهان است. خداي تعالي خود مومنان را به ترس از خويش فرا مي خواند و خطاب به آنان مي فرمايد:«إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين»،(آل عمران/175)،«این فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بى اساس) مىترساند، از آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد».و به آنان وعده مي دهد كه در سراي آخرت اندوه و حزني براي آنها نمي باشد.«... فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»،(بقره/38)،«... هر گاه هدايتى از طرف من براى شما آمد كسانى كه از آن پيروى كنند نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مىشوند». اشكي كه از ترس خدا ريخته شود، موجب نزول رحمت الهي و بالا رفتن مقام انسان در قيامت مي گردد. رسول خدا(ص) مي فرمايد:«من خرج من عينيه مثل الذباب من الدمع من خشية الله، آمنه الله يوم الفزع الاكبر»:«هر كس از ترس خداوندبه اندازه بال مگسي اشك از چشمهايش خارج شود، خداوند او را در روز ترس بزرگ در امان خويش دارد.( محمدی ری شهری،1377،ج2،536). هم چنين مي فرمايد:«ما من عين الا و هی باكية يوم القيامة الا عینا بكت من خوف الله ...»:«هر چشمي در قيامت گريان است جز دیده ای كه از ترس خدا گريسته باشد...».(کلینی،1387،ج4،29). امام سجاد(ع) در بخشي از دعاي خوف از خداوند چنين مي فرمايد:«اللهم انك طالبي ان انا هربت و مدركي ان انا فررت ، فها انا ذا بين يديك خاضع ذليل راغم»: «پروردگارا،اگر از تو بگريزم، تو مرا مي طلبي و اگر فرار كنم،مرا در مي يابي. پس پيوسته خاضع و ذليل به خاك رخ نهاده، پيش تو حضور دارم».(صحیفه سجادیه،دعای 50). امام خميني(ره)مي فرمايد:« بدان كه خوف از حق تعالي يكي از منازلي است كه كمتر منزلي را براي عامه توان به پايه آن دانست. اين خوف علاوه بر آنكه خود يكي از كمالات معنويه است، منشا بسياري از فضايل نفسانيه و يكي از مصلحات مهمه نفس است؛بلكه سرچشمه تمام اصلاحات و مبدا علاج جميع امراض روحاني توان آن را شمرد».( خمینی،1386،481).هم چنين مي فرمايد:«و از براي گريه از خوف خدا نيز فضيلت بسيار است».(همان،483). پیامبر(ص) می فرماید:«و من ذرفت عیناه من خشیة الله کان له بکل قطرة قطرت من دموعه، قصر فی الجنة مکلل بالدر و الجوهر...:«هر کس چشمانش از ترس خدا اشک ریزد،برای او به هر قطره اش خداوند هزار خانه در بهشت بنا فرمايد».(حرعاملی،1387،ج1،676).ذات خداوند موجب ترس و وحشت نیست اما این که می گویند از خدا بترسید، یعنی از قانون عدل الهی باید ترسید.(مطهری،1389،21).
2-7-3-2-خوف از فراق خداوند گاهي اين ترس مي تواند ناشي از دور شدن بنده از خداوند متعال باشد كه امام علي(ع)آن را عبادت عارفان مي داند. «البكاء من خيفة الله للعبد عن عبادة العارفين »:«گريه از ترس خدا براي دوري از خدا، عبادت عارفان است».(آمدی،1380،ج1،168) 2-7-4-برخورداری از نعمتهای ویژه خداوند(برگزیدگی) برخورداری انسان از نعمتهای ویژه الهی و توجه خاص خداوند به او یکی دیگر از زمینه های گریه توام با سجود در مقابل آیات خداوند می باشد. قرآن کریم می فرماید:«أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهِيمَ وَ إِسْرائِيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنا وَ اجْتَبَيْنا إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا»،(مریم/58)،«آنها پيامبرانى بودند كه خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود، از فرزندان آدم و از كسانى كه با نوح بر كشتى سوار كرديم، و از دودمان ابراهيم و يعقوب، از آنها كه هدايت كرديم و برگزيديم، آنها كسانى بودند كه وقتى آيات خداوند رحمان بر آنان خوانده مىشد به خاك مىافتادند و سجده مىكردند، در حالى كه گريان بودند». در تفسیر آیه آمده است که احتمال دارد به خاک افتادن برای سجده با حالت گریه،کنایه از کمال خضوع و خشوع باشد زیرا سجده مجسم کننده کمال خضوع و گریه مجسم کننده کمال خضوع است.(طباطبایی،1417،ج14،103). 2-7-5- تلاوت قرآن گريه با قرائت قرآن مستحب است. پيامبر خدا(ص) فرموده:«اتلوا القرآن و ابکوا و ان لم تبکوا فتباکوا»:«قرآن بخوانيد و گريه كنيد و اگر نمي گرييد خود را به گريه كنندگان مانند كنيد».(کاشانی،1342،ج3،225).با دقت در قرآن كه عذاب جهنم را توصيف مي كند، ترس و خشيت انسان را فرا مي گيرد. قرآن كريم مي فرمايد:«وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقا»،(كهف/29)،« بگو اين حق است از سوى پروردگارتان، هر كس مىخواهد ايمان بياورد(و اين حقيقت را پذيرا شود)و هر كس مىخواهد كافر گردد، ما براى ستمگران آتشى آماده كردهايم كه سراپردهاش آنها را از هر سو احاطه كرده است، و اگر تقاضاى آب كنند آبى براى آنها مىآورند همچون فلز گداخته كه صورتها را بريان مىكند، چه بد نوشيدنى است و چه بد محل اجتماعى؟». حزن متقين و قاريان حقيقي به علت وعيد الهي است و اينكه مبادا اين تهديدها گريبانگير آنان شود. از اين رو به ياد عذاب افتاده و محزون مي شوند.امام علي(ع) در وصف متقين مي فرمايد:«...تالین لأجزاء القرآن یرتلونها ترتیلا.یحزنون به أنفسهم و یستثیرون به دواء دائهم.فإذا مروا بآیة فیها تشویق رکنوا إلیها طمعا، و تطلعت نفوسهم و إلیها شوقا،و ظنوا أها نصب أعینهم.و إذا مروا بآیة فیها تخویف أصغوا إلیها مسامع قلوبهم،و ظنوا أن زفیر جهنم و شهیقها فی أصول آذانهم»:«...قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می خوانند، با قرآن،جان خود را محزون و داروی درد خود را می یابند.وقتی به آیه ای برسند که تشویقی در آن است،با شوق و طمع به بهشت به آن روی آورند،و با جان پرشوق در آن خیره شوند،و گمان می برند که نعمتهای بهشت در برابر دیدگانشان قرار دارد،و هرگاه به آیه ای می رسند که ترس از خدا در آن باشد،گوش دل به آن می سپارند،و گویا صدای بر هم خوردن شعله های آتش، در گوششان طنین افکن است...».(سیدرضی،1386،خطبه193، 286). پروا پيشگان از قرآن مدد مي گيرند تا به حزن واقعي كه سرچشمه فيض عرفان و شناسايي حق است واصل گردند. يعني تعمق در آيات قرآن در بردارنده ي اثري است كه تمام روح و سراسر وجود انسان را در بر گرفته و انعكاسي محو ناشدني تك تك اعضا را به پوشش مي كشد و از آن پس هاله اي از اندوه كه حكايت از تاثر معنوي كامل دارد، قلب آدمي را دايره وار احاطه مي كند و اثر اين اندوه در چهره و در حركات و سكنات انسان نمايان خواهد بود.(علوی تراکمه ای،1388،207). 2-7-6-کثرت گناهان انساني كه در برابر خداونداشك خوف مي ريزد،گناهان كوچك خود را نيز بزرگ مي شمارد و براي ذره اي كار ناپسند كه از او سرزده است از خداوند طلب عفو و بخشش مي كند. گريه بر گناه، گريه اي ارزشمند نزد خداوند است كه موجب ريزش گناهان و تبديل سيئات به حسنات مي باشد.قرآن كريم مي فرمايد: «وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ»،(آل عمران/135)،«وآنها كه هنگامى كه مرتكب عمل زشتى شوند يا به خود ستم كنند به ياد خدا مىافتند و براى گناهان خود طلب آمرزش مىكنند و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد و اصرار بر گناه نمىكنند با اينكه ميدانند». فاحشة" از ماده فحش و فحشاء به معنى هر عمل بسيار زشت است و انحصار به اعمال منافى عفت ندارد زيرا در اصل به معنى"تجاوز از حد" است كه هر گناهى را شامل مىشود. در آيه فوق اشاره به يكى ديگر از صفات پرهيزكاران شده كه"آنها علاوه بر اوصاف مثبت گذشته اگر مرتكب گناهى شوند بزودى بياد خدا مىافتند و توبه مىكنند و هيچگاه اصرار بر گناه نمىورزند". از تعبيرى كه در اين آيه شده چنين استفاده مىشود كه انسان تا بياد خدا است مرتكب گناه نمىشود آن گاه مرتكب گناه مىشود كه به كلى خدا را فراموش كند و غفلت تمام وجود او را فرا گيرد، اما اين فراموشكارى و غفلت در افراد پرهيزگار ديرى نمىپايد، بزودى بياد خدا مىافتند و گذشته را جبران مىكنند، آنها احساس مىكنند كه هيچ پناهگاهى جز خدا ندارند و تنها بايد آمرزش گناهان خويش را از او بخواهند (وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ)" كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد". بايد توجه داشت كه در آيه علاوه بر عنوان فاحشه، ظلم بر خويشتن نيز ذكر شده (أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ) و فرق ميان اين دو ممكن است اين باشد كه فاحشه اشاره به گناهان كبيره است و ظلم بر خويشتن اشاره به گناهان صغيره. در پايان آيه براى تاكيد مىگويد:" وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ":" آنها هرگز با علم و آگاهى بر گناه خويش اصرار نمىورزند و تكرار گناه نمىكنند". رسول خدا(ص) مي فرمايد:«من بكي علي ذنبه حتي يسيل دموعه علي لحيته حرم الله ديباجة وجهه علي النار»:«هر كس بر گناهان خويش بگريد تا اشكهايش بر چهره و محاسنش جازي شود، خداوند رخساره اش را بر آتش دوزخ حرام نمايد». (مجلسی،1403،ج44،285).هم چنين مي فرمايد:«طوبي لصورة نظر الله اليها تبكي علي ذنب من خشية الله عزوجل لم يطلع علي ذلك الذنب غيره»:«خوشا چهره اي كه خداوند به آن مي نگرد در حاليكه از ترس خدا بر گناهي كه كرده و جز او از آن كسي آگاه نيست،مي گريد».(حرعاملی،1387 ،ج1،677).امام علی(ع)که از عواقب سوء گناه آگاه است،در دعای شریف کمیل می گوید:«اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل النقم.اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم.اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء.اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء.اللهم اغفر لی کل ذنب اذنبته و کل خطیئه اخطاتها»:«خدایا بیامرز برایم گناهانی که بدبختیها را فرو ریزد.خدایا برایم بیامرز گناهانی که نعمتها را دگرگون سازد.خدایا برایم بیامرز گناهانی که از اجابت دعا جلوگیری کند.خدایا برایم بیامرز گناهانی که بلا را نازل می کند.خدایا برایم بیامرز هر گناهی که کردم و هر خطائی که از من سر زده است».(قمی،1387،دعای کمیل،102). 2-7-7- محرومیت گاهی محروم شدن از انجام کاری که انسان دوست دارد و بدان علاقه مند است مانند علاقه به جهاد ، شهادت و یاری دین خدا ، باعث بروز گریه می گردد . خدای تعالی اندوه و گریه برخی از مجاهدان معذور را به علت ناتوانی مالی و محروم شدن از فیض جهاد این گونه بیان می کند: « وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناًأَلاَّ يَجِدُواما يُنْفِقُونَ»،(توبه/92)،« و (نيز) ايرادى نيست بر آنها كه وقتى نزد تو آمدند كه آنها را بر مركبى (براى ميدان جهاد) سوار كنى گفتى مركبى كه شما را بر آن سوار كنم ندارم (از نزد تو) بازگشتند در حالى كه چشمانشان اشكبار بود، چرا كه چيزى كه در راه خدا انفاق كنند ، نداشتند». تفیض از ماده ی فیضان ، به معنی ریزش بر اثر پر شدن است . هنگامیکه انسان ناراحت می شود ، اگر ناراحتی زیاد شدید نباشد چشمها پر از اشک می شود بی آنکه جریان یابد اما هنگامیکه ناراحتی به مرحله شدید رسید ، اشکها جاری می شود . این نشان می دهد که این گروه از یاران پیامبر ( ص ) به قدری شیفته جهاد بودند که نه تنها از معاف شدن خوشحال نشدند بلکه همچون کسی که بهترین عزیزانش را از دست داده ، در غم این محرومیت اشک می ریختند . ( مکارم، 1374،ج8،83). 2-7-8-فقدان عزيزان سوگواري در فقدان يك عزيز امري طبيعي و عاطفي و نشانه فعال بودن احساس و عواطف بشري است . (زبری قاینی،1382 ، 13) از ديدگاه اسلام ، گريه شيوه ديرينه انبياء الهي شمرده مي شود . قرآن اشك يعقوب ( ع ) در فراق يوسف ( ع ) را ياد آور مي شود و مي فرمايد : «وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ و َقالَ يا أَسَفى عَلى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ»،(يوسف/84)، «و از آنها روى برگرداند و گفت وا اسفا بر يوسف!، و چشمان او از اندوه سفيد شد اما او خشم خود را فرو مىبرد (و هرگز كفران نمىكرد)». باز مي فرمايد:«قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون»،(همان،86)،«گفت من تنها غم من الله ما لا تعلمون و اندوهم را به خدا مىگويم (و شكايت نزد او مىبرم) و از خدا چيزهايى مىدانم كه شما نمىدانيد». در تفسیر آیه(84) آمده است که اسف به معنای اندوه توام با غضب است و گاهی در تک تک آن دو نیز استعمال می شود . حقیقت اسف عبارت است از فوران خون قلب و شدت اشتهای به انتقام . این حالت اگر در برابر شخص ضعیف تر و پایین دست آدمی باشد ، غضب نامیده می شود و اگر در برابر مافوق باشد ، حالتگرفتگی و اندوه دست می دهد . هم چنین سفید شدن چشم به معنای سفید شدن سیاهی چشم است که آن هم به معنای کوری و بطلان حس باصره است.(طباطبایی،1417،ج 11،317و 318). در جایی دیگر آمده است که حزن و اندوه مضاعف حضرت یعقوب ( ع ) به علت فراق بنیامین او را به یاد یوسفش افکند و سیلاب اشک را از چشمان او جاری ساخت ؛ تا آن حد که چشمان او از این اندوه سفید و نابینا شد . ظاهر آیات نشان می دهد که یعقوب تا آن زمان نابینا نشده بود بلکه این غم و اندوه مضاعف و ادامه گریه و ریختن اشک ، بینایی او را از میان برد. (مکارم،1374،ج10،53و54). هم چنین " بث " به معنی پراکندگی است و چیزی که نمی توان آن را کتمان کرد و در اینجا به معنی اندوه آشکار و پراکندگی خاطر نمایان است . ( همان ، ص 56 ) در اینجا سوالی مطرح می شود و آن اینکه ، یعقوب آن قدر گریه کرد و غصه خورد که چشمانش را از دست داد . آیا این با صبر جمیل منافات ندارد ؟ در پاسخ آمده است که صبر باطن انسان را از اضطراب ، زبانش را از شکایت و اعضا و جوارحش را از حرکات غیر عادی باز می دارد . بدین ترتیب صبر بر مصیبت به معنای گریه نکردن نیست چون شکستن دل یا رقت آن در برابر مصیبت برای انسان سلیم الفطره امری عادی است و با اضطراب نداشتن منافات ندارد . چنان که جاری شدن اشک به دنبال شکسته شدن دل امری عادی است . آری زبا ن به شکوه گشودن و به عالم و آدم بد گفتن ، همانند گریبان دریدن ، بر سر و سینه زدن و ... حرکات غیر عادی است که با صبر منافات دارد .( جوادی آملی ، 1389 ، ج 5 ، 520 ) . حضرت یعقوب ( ع ) اگر چه گریه می کرد اما قرآن می فرماید : « فَهُوَ كَظِيمٌ »: او خشم خود را فرو می نشاند . و این یک امر طبیعی است که انسان دلتنگ عزیزانش گردد . در روايات آمده است كه حضرت يوسف ( ع ) در فراق و دوري از پدر در زندان آنقدر گريه مي كرد كه موجب ناراحتي ساير زندانيان شد . «و اما یوسف ، فانه کان یبکی علی ابیه یعقوب و هو فی السجن فتاذی به اهل السجن» : اما یوسف ، همانا او پیوسته در فراق پدرش یعقوب گریه می کرد در حالیکه در زندان بود و اهل زندان اذیت می شدند .(مجلسی،1403،ج12،303)،(قمی،1373،ج 1،355). 2-7-8-1-گريه بر اموات هما نگونه که سرشت انسان تنها از شناخت و اندیشه شکل نگرفته و بخشی از آن را احساسات تشکیل داده است، احساسات و عواطف نیز به احساسات مثبت محدود نیست. انسان موجودی است که هم احساس و عاطفه مثبت و هم منفی دارد.( مصباح ، 1386 ، 27) .عواطفی چون محبت و عداوت، ترس و شجاعت، غم و شادی و... که هریک خود می تواند انگیزه ای برای گریه محسوب شود. گاهی گریه ناشی از عواطف عالی انسانی چون دلسوزی و ترحم به همنوع است که بر خلاف خنده(غفلت) ، آثار عمیق معنوی در آدمی بر جای می گذارد. در مرگ عزیزان گریستن یا برای مظلومیت و بیچارگی کسی اشک ریختن، ناشی از احساس انسان دوستی و نوع گرایی انسانهاست. انبیاء و اوصیای الهی برای مرگ عزیزان خود می گریستند و آن را رحمت الهی می دانستند. گريه و زاري در فراق و دوري نزديكان و دوستان و ذكر مصيبت در غم از دست دادن آنان از اموري است كه قدمت آن به ابتداي خلقت انسان بر مي گردد و سابقه اي ديرين به طول تاريخ بشر دارد.(یوسفی، 1386، 28و 29). گريه بر ميت در دين مبين اسلام جايز مي باشد ؛ آنچه جايز نيست اينكه انسان به خداوند متعال به خاطر مصيبتي كه وارد شده است ، اعتراض كند و سخنان كفر آميز گويد و عنان صبر را از دست دهد و به جزع و بي تابي روي آورد . با بررسي تاريخ اسلام به شواهدي در اين باره دست مي يابيم كه اهل بيت ( ع ) در فراق عزيزان خود گريسته اند . نقل شده كه پيامبر ( ص ) در وفات حضرت حمزه و جدش عبدالمطلب مي گريست .« لما انصرف رسول الله من وقعة أحد إلی المدینة سمع من کل دار نوحا و بکاءا، و لم یسمع من دار حمزة عمه ؛ فقال لکن حمزة لا بواکی له...»: چون پيامبر ( ص) از احد بازگشت صداي گريه و ناله بر كشتگان به گوشش رسيد . اما از خانه عمویش حمزه صدایی نشنید؛پس فرمود: ولي حمزه گريه كننده اي ندارد....(حرعاملی،1387،ج1، 661)، (کاشفی، 1390،133). باز نقل شده كه حضرت زهرا ( س ) در سوگ پدرش مي گريست . سبط بن جوزي مي گويد:«ثم انها اعتزلت القوم و لم تزل تندب رسول الله ( ص ) و تبكي حتي لحقت به» : آنگاه فاطمه از مردم كناره گرفت و دائما بر رسول خدا ( ص ) ندبه مي كرد و مي گريست تا به آن حضرت ملحق شد. (ابن الجووزی،1401،137). در ميان اصحاب و ياران پيامبر ( ص ) نيز گريستن و سوگواري بر در گذشته امري رايج بوده است . عايشه مي گويد : « پس از فوت رسول خدا ( ص ) برخواستم و ( در سوگ پيامبر ) به همراه ساير زنان بر صورت و سينه مي زديم . درباره سايرمردم نكته قابل توجه اين است كه آنچه براي ميت از اين گريه ها حاصل مي شود ، دعاي خير و طلب آمرزش و عفو از درگاه خداوند براي اوست . در اين ميان گروهي از عالمان اهل سنت ، گريه بر ميت را جايز ندانسته و آن را تحريم كرده اند . مستند آنان رواياتی است از قبيل : «ان المیت یعذب ببعض بکاء اهله علیه» :همانا میت بعلت گریه خانواده اش بر او در عذاب است. و «ان المیت یعذب ببکاءالحی»،(القشیری نیشابوری،ج2،642). و اين سخنان را به پيامبر ( ص ) نسبت مي دهند . در پاسخ به این ادعا گفته شده که روایات فوق عاری از اعتبار می باشند و به راویان آن نسبت فراموشی و اشتباه داده شده است . در روایتی آمده است که«عن عمر رضی الله عنه ، قال : قال رسول الله " ان الميت يعذب ببعض بكاء اهله عليه " . فبلغ ذلک عائشة رضی الله عنها بعد موت عمر ، فقالت : رحم الله عمر ، والله ما حدث رسول الله : إن المؤمن یعذب ببکاء اهله علیه ، ولکن رسول الله قال : " إن الله لیزید الکافر عذابا ببکاء اهله علیه " و قال : حسبکم القرآن " و لاتزر وازرة وزر أخری "»: (بخاری،1388،372). اگر با نگاه خوش بینانه به سخن عایشه بنگریم و " اشتباه در فهم " و یا " خطا در نقل " فرمایش پیامبر ( ص ) را بپذیریم به این نکته خواهیم رسید که رسول گرامی اسلام ( ص ) هرگز از سوگواری و گریستن بر مرده مسلمان نهی نفرموده است و روایات عذاب دادن میت به مرده کافر اشارت دارد و شامل مردگان مسلمان نمی شود. (طبسی، 1381،29).هم چنین مورخان بنام اهل سنت ، به آسانی و مسامحه صحنه های سوگواری و عزاداری مردم برای عالمان سنی مذهب را گزارش کرده و آن را بدون هیچ تحلیل و یا نقدی نقل کردی و گاه به بزرگی از آن یاد کرده اند . اما هم ایشان در برابر عزاداری و ماتم سرایی شیفتگان امام حسین ( ع ) به تندی تاخته و در موضع جهت کپی مطلب از ctrl+A استفاده نمایید نماید |